برادرشوهر میخواد بیاد خونمون

برادرشوهرم تهران هست سالی دو سه باری میاد خونه مادرش یک ماهی میمونه بعد خونه همه هم میخواد بره ولی امان از اینکه یکی از خواهر و برادرهاش بخواد بره خونشون بیزاررررر میشه طرف اینقدر که با رفتارهاش آدم رو پشیمون میکنه هنوز خانومش بهتره ولی لنگه همدیگه هستن نه اینکه فکرکنید دعوا میکنن اینا نه اصلا اینطور نیست ولی تو حرف زدن یطوری هستن که بهت میخوان بفهمونن چرا امدی نباید میومدی مزاحم هستین 

اینو همه خواهربرادرهاش میدونن خونش نمیرن وقتی تهران کار دارن میرن هتل ولی وقتی میان همه با روی باز ازشون پذیرایی میکنن

خیلی مذهبی هستن از دید من مذهبی نما هستن 😏

بچه ندارن و علاقه ای بهش ندارن بچهای خواهربرادرهاش هم عاطفه ای نداره شیرخوار که باشه اصلا بغل نمیکنن میترسن بدنشون نجس بشه🥴🥴🥴

من تقریبا ده ساله ازدواج کردم دوران عقد خیلی ما رو دعوت کردن بریم خونشون با اصرار های زیاد بلاخره شوهرم یک روز مرخصی گرفت 3الی 4روز بریم تهران  بلاخره من تازه عروس بودم و دفع اول بود باهاشون هم هماهنگ کرده بودیم قبلش که داریم میاییم تهران 

هیچی آقا ما رسیدیم همینکه نشستیم نشست جلومون گفت تا کی قراره بمونید ما برنامه داریم میخوایم بریم شمال عروسی یکی از فامیل های دوووور خانومش بود 

آقام گفت یه سه چهار روزی مرخصی دارم یک دفع قیافش رفت تو هم

هی باحرفاش خواست بگه ما میخوایم بریم عروسی شما مزاحم هستین یکی دو ساعتی گذشت آقام آمد درگوشم گفت یه بهونه بیار پاشو بریم همسرم جلوی من خیلی خجالت زده شد از رفتار برادرش ولی من چیزی نگفتم با این حال تا آخرشب همش همینجوری حرف های معنا دار میزد فرداش گفت ما تصمیم گرفتیم بریم شمال عروسی شما برنامتون چیه میخواهید چکار کنید یعنی پاشید برید😐بعد گفت حالا اگه میخواهید هم بمونید دیگه چکار کنیم کلیدهارو میدیم به شما خیلی بد گفت این جمله رو منم گفتم خیلی ممنون ما دیگه مزاحم نمیشیم میخوایم بریم شما هم به مراسمتون برسید پاشدیم برگشتیم شهر خودمون شوهرمم از عصبانیت داشت منفجر میشد یه مادرش هم گفت بعد چندوقت زنگ زد معذرت خواهی کرد نوش دارو بعد مرگ سهراب😒😒

بعد از اون جریان بارهاااااا به من به پوشش من گیر میداد 

توهین میکرد 

یا حرفای بیخود که داداشمون حیف شد داداشمون بهترین دخترارو مادرمون براش پیدا کرد آخرش آمد تو رو گرفت خیلی خیلی از این حرفا میزد 

یک بار داخل گروه خانوادگی جلوی همه این حرفارو زد که داداشمون قاری قرآن بوده این بوده اون بوده تو به این روز انداختیش😶😶😶

تو معتادش کردی 😐

درصورتی همسرمن اعتیاد داشت وقتی من باهاش ازدواج کردم و از من پنهان میکرد بعدها فهمیدم پدرشوهر مادرشوهر و چندتای دیگه از اعضای خانوادشون اعتیاد دارن من کل خانوادم یک نفر هم پیدا نمیشه اعتیاد داشته باشه 

اینقدر عصبانی شدم تا اون روز بخاطر سن و سالش احترامشو نگهداشتم ولی دیگه طاقت نیوردم هرچی از دهنم درآمد بارش کردم البته بازم محترمانه بدونه فحش و حرفای زننده 😑😑😑

گفتم اول اینکه میوه پا درخت میوفته برادرش ما از اول اعتیاد داشت

دوم اینکه اونی که حیف شد من بودم که آیندم خراب کردم زن برادرش ما شدم

سوم اینکه برو خجالت بکش بجای حرفهای خاله زنک بازی بفکر یک بچه باش تو پیری عصای دستت باشه این حرفا به شما نیومده تو زندگی من دخالت کنی 

از گروه هم لف دادم هیچ کس هم داخل گروه وارد بحث ما نشد و دخالت نکرد

یک ماه بعد از تهران آمد منم خونه مادرشوهرم بودم که میخواستم پاشم برم پدرشوهرم نزاشت گفت بمون آمد و وقتی تنها بودم آمد معذرت خواهی کرد و گفت منظوری نداشتم یچیزی گفتم باز چیزی نگفتمش پنج سال اول میومد از تهران با این حال دعوتش می‌کردم میومدن خونمون ولی الان چندساله هربار خواسته بیاد بهونه آوردم راهش ندادم خیلی آدم بی شعوری هست حتی شوهرمم وقتی اون بهش زنگ میزنه از ده بار یه بارش جوابش میده همش هم پیش مادرشوهرم گله میکنه چرا برادرم از من فاصله گرفته منم به مادرشوهرم گفتم چطوریه وقتی میخواد دعوت کنه فقط شمارو تنها دعوت میکنه ولی وقتی میاد میخواد با کمال پرویی خودش خونه همه دعوت میکنه همجا میخواد بره اونم دو سه وعده یکبار شد خواهربرادرهاش اینجوری مثل شما دعوت کنه ما هم هیچ علاقه ای به دعوت کردنش نداریم شوهرمم گفت بگو خونه ما نیاد حوصلش نداریم پارسال خودش دعوت کرد خونمون بعد بدون هماهنگی چهارتا مهمان هم میخواست با خودش بیاره فامیلهای خانومش بودن که ما نمیشناختیمشون الان پرو پرو گفته بعد ماه رمضان میخوایم بیاییم😕😕😕😕😕

ببخشید طولانی شد گفتم یکجا بگم اینقدر نگین بقیش کوو😅😅😅

شما از این آدمای پرو دارین؟

این دفعه چه برخوردی کنم باهاش؟