2777
2789
عنوان

مامان و بابای سختگیر

74 بازدید | 11 پست

من نوجوونم تازه ۱۷ سالمه و بابام به شدت سختگیره مامان سعی میکنه کمک حالم باشه ولی وضع خانوادمون اصلا خوب نیست حالا اینکه مامان و بابام خودشون بحث بدجورشونه ۸ ماهه باهم حرف نمیزنن به کنار یه خواهر و برادر کوچیکتر هم دارم من همسن و سالام رو میبینم همشون آزادی نسبتا زیادی دارن هر کاری بخوان میکنن هر چی بخوان براشون فراهمه ولی من همه هزینه هام با خودمه با پول ماهانه خیلی کمی که بهم میدن (۳۰۰تومن)بعد من الان دوساله حتی یه کفش نو نگرفتم تو خیابون بخوام حتی یه چیپس هم بگیرم خودم باید بگیرم با همون پول از لحاظ مالی هم اصلا به فکر نیست بعد میاد میگه من چی براتون کم گزاشتم خیلی ناراحتم دلم گرفته این تایم با ارزشم داره میره بابام میگه هر وقت بزرگ شدی لذت می‌بری فلان بیسار ولی من میخوام از تایم الانم لذت ببرم مطمئنم بعدا حسرتشو میخورم بار ها خواستم باهاش حرف بزنم درست نمیشه کل فامیل هم حق میدن به من میگن بابات اخلاقش اینجوریه عوض هم نمیشه نمیتونم با این وضع زندگی کنم مامانم میگه افسرده شدی همش تو خونم نمیزاره حتی تا سر کوچه تنها برم هر چی بهش میگم بخدا بزرگ شدم دیگه گوش نمیده دیگه خسته شدم از بس هر روز دعوا هر روز گریه یه مدت سر سفره همش دعوا میشد که من دیگه حتی عادت کردم غذامم میارم تو اتاق میخورم تروخدا بگین چیکار کنم دیگه دیوونه شدم نمیتونم تحمل کنم 

هم سنیم منم تا حدودی شرایط تورو داشتم و تصمیم گرفتم ب همه سختگیری هاشون اهمیت ندم یواش یواش از یه جایی ب بعد اعتراض کردم و بدون اجازه اونا بیرون رفتم موقع برگشت هم سرم کلی غر میزدن ولی من زندانی اونا نبودم ک از خونه بیرون نرم!امروز هم بدون اطلاع اونا رفتم کافه و برگشتم، جرعت داشته باش از حق خودت دفاع کن و خودتو ب اونا ثابت کن ک قرار نیست تو یه بره باشی ک بری بیرون و گرگا بدزدنت .من الان حسرت میخورم چرا زودتر همینکارو نکردم یا چرا انقد ازشون میترسیدم ک اگ برم بیرون یه بستنی بگیرم برگردم منو میکشن 

حالا که مارا ترک کرده ای نمیدانم در کدامین آسمان پرسه میزنی حتی نمیدانم چگونه مرگ تورا دیدم و نمردم اما بدان دلم برایت تنگِ تنگِ تنگ است ای کاش تیغِ طوفانِ بلا آنگونه گلِ بی خارِ من را از من جدا نمی کرد...(:

هم سنیم منم تا حدودی شرایط تورو داشتم و تصمیم گرفتم ب همه سختگیری هاشون اهمیت ندم یواش یواش از یه جا ...


شنیده بودم بعضی ها همچین کاری میکنن با چی شروع کردی چی گفتی؟آخه همون مرحله از در خونه بیرون رفتن قیامت به پا میشه بابام میگه مگه بی صاحابی از این جمله اینقدر بدم میادد میگن سرخورد شدی و این حرفا چجوری یهو رفتی بیرون 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

شنیده بودم بعضی ها همچین کاری میکنن با چی شروع کردی چی گفتی؟آخه همون مرحله از در خونه بیرون رفتن قیا ...

اره برای من بهترین کار بود مگه چند بار دوباره تو همین سن زندگی میکنم؟مگه قراره چقد عمر کنم که اونم ب پای یه ادم سخت گیر ک شبیه زندانبانه بمونم؟ تو برو بیرون از فاصله های کم شروع کن یه روز تو خیابون خودتون برو یه چی بخر بیا و اعتمادشون رو جلب کن ک قرار نیست بری سرقرار یا بری یه شهر دیگه!هرچی گفتن اهمیت نده مگه هرکس میره بیرون بی صاحبه؟همسنای ما دارن با رلاشون مسافرت میرن . میتونی الان ب شرایطت اعتراض نکنی و دوره نوجوونیتو هدر بدی میتونی هم اعتراض کنی و زندگیتو بسازی!

حالا که مارا ترک کرده ای نمیدانم در کدامین آسمان پرسه میزنی حتی نمیدانم چگونه مرگ تورا دیدم و نمردم اما بدان دلم برایت تنگِ تنگِ تنگ است ای کاش تیغِ طوفانِ بلا آنگونه گلِ بی خارِ من را از من جدا نمی کرد...(:

اره برای من بهترین کار بود مگه چند بار دوباره تو همین سن زندگی میکنم؟مگه قراره چقد عمر کنم که اونم ب ...

مرسیییی فردا خودم میرم تو کوچه های اطراف خودمون ببینم چی میشه (ولی فکر نکنم بزارن حتی از در پامو بزارم بیرون...

تو حرفی زدی بهشون؟چی گفتی

مرسیییی فردا خودم میرم تو کوچه های اطراف خودمون ببینم چی میشه (ولی فکر نکنم بزارن حتی از در پامو بزا ...

من برادرم خیلی ازاد بود 3 سال از من کوچیکتره کارهای داداشمو ب روشون میاوردم و ی مدت کوتاه باهاشون سرسنگین بودم بعدش رفتم بیرون و تا خواستن شروع کنن به حرف زدن گفتم وقتی اون میره همه جا من چرا نرم؟ و همه کارای داداشمو با یه بیرون رفتن ساده مقایسه کردم تا بفهمن من زندانیشون نیستم. حتی همکلاسیام و هم سنای خودمو ک میشناختن ب روشون اوردم . الان هم بخوان چیزی بگن درباره بیرون رفتن من ،خودم سلیطه بازی درمیارم یعنی تنها راهش همینه😂 توام فردا برو بیرون یه بستنی ای چیزی بگیر و خوشحال و بدون ترس بگو خیلی دلم میخواست رفتم گرفتم برگشتم چیزی هم گفتن سلیطه بازی دربیار 😂


حالا که مارا ترک کرده ای نمیدانم در کدامین آسمان پرسه میزنی حتی نمیدانم چگونه مرگ تورا دیدم و نمردم اما بدان دلم برایت تنگِ تنگِ تنگ است ای کاش تیغِ طوفانِ بلا آنگونه گلِ بی خارِ من را از من جدا نمی کرد...(:

میرم امتحان میکنم خبر میدم برام آرزوی موفقیت کنن

منتظر میمونم موفق باشی🫶🏻😂

حالا که مارا ترک کرده ای نمیدانم در کدامین آسمان پرسه میزنی حتی نمیدانم چگونه مرگ تورا دیدم و نمردم اما بدان دلم برایت تنگِ تنگِ تنگ است ای کاش تیغِ طوفانِ بلا آنگونه گلِ بی خارِ من را از من جدا نمی کرد...(:

منتظر میمونم موفق باشی🫶🏻😂

خواستم برم لباس پوشیدم برم تا سوپری تا رفتم سمت در بابام گفت کجااا نههه نههه نمیزارم بری هی میگفتم چرا میگفت نمیخوام تنها بیرون بری حق نداری نه نه و این حرفا جواب نداد....

خواستم برم لباس پوشیدم برم تا سوپری تا رفتم سمت در بابام گفت کجااا نههه نههه نمیزارم بری هی میگفتم چ ...

خب نباید جلوی اون بری باید یه موقعی بری که کسی نبیندت عب نداره باز تلاش کن 

حالا که مارا ترک کرده ای نمیدانم در کدامین آسمان پرسه میزنی حتی نمیدانم چگونه مرگ تورا دیدم و نمردم اما بدان دلم برایت تنگِ تنگِ تنگ است ای کاش تیغِ طوفانِ بلا آنگونه گلِ بی خارِ من را از من جدا نمی کرد...(:

یعنی یه موقع که خونه نیست یا خوابه برم؟

اره معلومه جلوی چشم خودش نمیشه رفت

حالا که مارا ترک کرده ای نمیدانم در کدامین آسمان پرسه میزنی حتی نمیدانم چگونه مرگ تورا دیدم و نمردم اما بدان دلم برایت تنگِ تنگِ تنگ است ای کاش تیغِ طوفانِ بلا آنگونه گلِ بی خارِ من را از من جدا نمی کرد...(:

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

🤕

ابرو_کمونیa | 20 ثانیه پیش
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   8080aylinamm  |  4 ساعت پیش
توسط   آرزو1388  |  3 ساعت پیش