بعد قرن ها با نامزدم ( رسمی نشدیم )با کلی استرس که کسی نبینه اومدم بیرون ماشین رو پارک کرده بود بره مغازه اومد روشن کنه روشن نشد چند نفر هل دادن بازم روشن نمیشه الان تو ماشین نشستم بره باتری ساز بیاره
قلبم داره میاد تو دهنم اینجا هم شلوغه میترسم کسی ببینه 😑😑