مجلس مادربزرگ همسرمه عروس خالشو و دخترخاله هاشو خواهرشوهرم نشستن یکسره مادرشوهرم ب من میگه چای بریز فلان کن چیکار کن
اخرش ناراحت شدم گفتم به عروس خواهرتون بگین دیگه من خسته شدم
میگه تو این مجلسا نباید ب فکر این چیزا باشی دیگه
عذاب وجدان گرفتم اینجوری گفتم
میترسم کسی شنیده یاشه