پدر و مادرم هرجفتشون بچه آخر خانواده و پدر و مادراشون فوت کردن از اون وقت انگار کل خانواده از هم پاشیده شد دیگه با فامیل هیچ رابطه ای نداریم اونم بشه سر عزا و عروسی که چون پدر و مادر من کوچک ترین عضو خانواده هستن معمولا بزرگ ترا رو دعوت میکنن
عوضش مادر شوهرم و پدرشوهرم بزرگ ترین عضو خانواده همه جا دعوت میشن و همه جا میرن کلا میگرده مادرشوهرم همش هم به من میگه شماهااجتماعی نیستین به من میگه بیا بریم فلان جا پدر من و در میاره فلان لباس و بپوش فلان آرایش و کن میگم خودم بلدم میگه نه بابا نرفتی جایی نمیری که بلد باشی منم از این بابت خیلی ناراحتم میگه من باید یادت بدم چی بگی چکار کنی