من دوشنبه ۹۶/۹/۶ رفتم بیمارستان ساعت یک ظهر بردنم برای اینکه آمادم کنن برای اتاق عمل اولش از بس رگ دستمو پیدا نمیکردن خیلی اذیت شدم برای سرم زدن بعد با گریه رفتم توی اتاق عکل چون بی حسی بود از بس دکترا و پرستارا باهام حرف زدن یادم رفت گریه ام بعد صدا گریه دخترمو شنیدم یه لبخندیم زدمچون بی حس بودم داشتن بخیه میزدن زیاد سرحال نبودم تا اینکه بردنم ریکاوری زیاد روز زایمانمو دوست ندارم اما چون الان دخترمو دارم دیگه یادش نمیوفتم که سخت بود
من قبل از زایمان هم اتاقی ام را آوردن البته بعد سزارین انقدر جیغ و ناله میکرد که ترسیدم.از طرفی هی شوهرم زنگ میزد صدای اونو میشنید اونم میترسید.اما زایمان من سزارین بود خیلی عالی بود فقط قسمت سوند خیلی بد بود.
من اول رفتم برا زایمان طبیعی ولی بعد از پنج تا امپول ک زدن دردم شروع نشد دکتر عصر اومد گفت فردا صبح سزارین میشی ساعت هشت صبح رفتم اتاق عمل بیست دیقه بعد دخترم اومد دنیا اول ک صداش پیچید تو اتاق عمل بهترین حسی بود ک تا حالا تجربه کردم بعد ک بچه رو بردن من اخرای عمل دردم شروع شد ک سریع بردنم ریکاوری اونجا به حدی درد داشتم ک از صدای جیغم شوهرم میخواست درو باز کنه بیا تو بعدش ک رفتم تو بخش سریع برام مسکن و شیاف زدن ک بهتر شدم
آرامش .. تمام آنچیزیست که بدنبالش هستیم.. پس باهم مهربان باشیم..💞
سلام . من سزارینی بودم وبا اینکه خودم شدید علاقه داشتم طبیعی باشه و کلاسهای زایمان فیزیولوژیک هم گروندم ولی نشد .سرش بالا بود و نچرخید.سزارین خیلی بدهههه.درد طبیعی رو ترجیح میدم من