سلام خونه ما یکجایی هست که با شهرستانی که کل اقواممون اونحا هستن 5 ساعت راه داره به خاطر همین به ندرت توی تعطیلی ها میریم اونجا حالا میخواهم باهاتون درباره ی پسر خاله ام صحبت کنم ما حدود 3یا 4 سال پیش که رفته بودیم شهرستانمون یعنی منظورم 3یا 4 سال پیش و سال های قبلش کهمی رفتیم شهرستانمون خیلی خوش میگذشت انقد که اصلا دوست نداشتم برگردیم اما چون تعطیلی ها کم بود دیگه مجبور بودیم.
خلاصه پسر خاله ام رفتارش اون موقع خیلی خوب بود یعنی اینجوری بود که کل فامیل رو دور خودش جمع میکرد تا بازی کنیم اصلا اوه اوننبود بازی هایی که میکردیم حال نمیدادن اما الانا که 3، 4 سال از اون موقع ها میگذره دیگه اصلا اینطوری نیست. الان که کلاس نهمه چون هم به سن تکلیف رسیده و هم نزدیک کنکوره و امتحان نهایی هم داره دیگه حتی عید امسال هم که میریم خونشون دیگه کلا عین افسرده ها درس میخونه از صبح تا شب شبم میره با دوستاش بیرون، دیگه اصلا محل منم نمیده مذهبی سختم شده بد جور صیح ظهر شب نماز میخونه منم که بدون حجابم فکر میکنم ازم متنفره. نمیدونم.
این پسر خاله ام قبلا اینجوری بود اما الان اینجوریه که من سیگمام من هرجی بگی 5 تا میگذارم روش و جوابت میدم بعد رفته بودیم مهمونی بعد از موقعی که گل یا پوچ ترند شده همیشه با خودش یک گل داره که باهاش تمرین میکنه داشتم دست میدادم به یکی از اقواممون بعد اون همچنان داشت با گله تمرین میکرد رفتم که به اون دست بدم دستمو آوردم جلو دست نداد بشکن زدم دیگه که دستمو اوردم جلو دست داد مطمئنم که حواسش بود و نمیخواست به من دست بده غیر از این هر بار دیگه هم که میخواستم دست بدم همین کار ها رو میکرد. و دیگه اصلا بازی و اینا نمیکنیم باهاش که خوش بگذره پس یک تصمیمی گرفتم که دیگه باهاش قهر بشم جوری که نفهمه و دیگه منم پا پیش نگذارم و وقتی محلم نمیده منم ندم. قبلا خیلی با هم خوب بودیم برای همین این تصمیم برام سخته ولی خب. ممنون میشم شما هم نظر بدید که چیکار کنم.
من کلاس هشتمم و اون نهم.
ببخشید بچه سال هستم اما خیلی تجربه هم کردم که بیشتر از سنم میفهمم پس لطفا قضاوتم نکنین و ممنون میشم به سوالم جواب بدین