مامانم تا حد مرگ کتکم زد

اصلا به خودکشی فکر نکن عزیزم کسایی که خودکشی میکنن تو دنیای دیگه یک وضعیت وخیمی دارن که حتی از بدترین آدم ها هم وضعشون بدتره 

اگر فکر میکنی با مردن جای بهتری میری و دردات تموم میشن سخت در اشتباهی و ۱۰۰۰ برابر میشن 

همه ما دردهایی داریم که سعی میکنیم باهاشون کنار بیایم تو هم انشالله به ارامش برسی  

پس تحمل کن، بالاخره یه روزی از اون خونه راحت میشی. کمتر باهاش صحبت کن

فقط درد و زخم میزارن روی قلب بچه 

مامانم بعد از سه ماه نیم ساعت پیش تلفن کرد گف حالت چطوره البته من روز عید واسه تبریک در حد یکی دو دقیقه تلفن کردم

گف کجا رفتی گفتم چه فرقی میکنه من تعطیلات کجا رفتم هیچ جا خونه ام 

این حاصل کارهای خودشه،  وقتی منو میزد وقتی سه ماه پی ش به همه گفت از توی گروه های خانوادگی پیاماشو پاک کنین 

هنوز دستای من میلرزه از عصبانیت 

به خواهرم گفتم بش بگو به من کاری نداشته باشه تا حالم خوب شه یکم بتونم فراموش کنم چیکار کرده دوباره

بذارش به حال خودش خودتو درگیره اینکه اون دخالت زندگی بقیه میکنه نکن ،از خودت مراقبت کن بقیه رو ول کن 

اول ببرش مشاوره اگر قبول نکرد وقتی رفت بزنه توهم بزنش

دیگع برای خودت خانومی شدی 

الان حتی باید ازت مشورت بخواد نظر برای چیدمان خونه 

بعضی از مادرپدرا بچه رو کلا برای اذیت کردن و عصای پیریشون میخوان 

شاید مامانت هم اینجور از مادرش کتک میخورده؟اره؟ 

چون نسل ب نسل پیش میره مگر یکی این عادت رو قطع کنه و دختر و پسرشو اذیت نکنه 

من خودم ده سالم بود ابجیم تازه بدنیا اومده بود اون یک سال حسابی من و داداشم کتکخای بد خوردیم اندازه ده سالی ک عمر گرفته بودیم 

با هرچی دم دستش میرسید سیم شلنگ 

ک حالش خوب بود میگفت فرار کنید ک نزنم بعدا داداشم در نیرفت من کتک میخوردم 

افسردگی بعد زایمان داشت رو سر مادوتا خالی میکردبعد کتک هم گریه میکرد نازمون مکشید 

خوب شد اما مریضی توش موند

به همین ماه عزیز قسم،  دختر همسایه ما با پسرا تو خونه گرفتن اون موقع دهه هفتاد بود این چیزا حکم کشتن داشت،  مامانش گف روحیه دخترم میریزه بهم بخام وسط امتحاناش دعواش کنم،  یا چیزی بگم ذهنش بهم میخوره 

عین منییییی

منو هم میزنه نالاحت نباش

متاسفم واقعا