همیشه خدا ما میزبان ایم پدرم دراومد از بس پختم و شستم؛از شانس بد من همسایه خونه بابام اینام اونا ۳روز مهمون داشتن شام ناهار درس کردم کمک مامانم،دیگ گفتم خداروشکر امشب مهمون نداریم واسه خودم مهمون اومد ازساعت ۹تالان سرپام.من همیشه خدا کل سال میزبانم اونوقت میرم عیادتی عیددیدنی دلم نمیاد بمونم ناهار شام.شوهرم همیشه میگه منو بدبخت کردی مدیونم ب گردنته دلم میخواد مام ی جا مهمون باشیم تو سریع پا میشی منم تو رودربایستی میزاری
سخته واقعا
ادم خسته میشه
بدونه دعوت میان؟
خب چرا یه جا که میرین شام نمیمونین؟
الان دوره زمونه ای نیست که بری دید و بازدید اونا اصرار کنند شام بمونید واقعا بمونید خودت هم فقط یه بار تعارف بزن سالی یکی دوبار نهایتا به صرف شام زنگ بزنید دعوت کنید فامیل هم دعوتی رو قطعا پس میدن یعنی زنگ میزنند شما برای شام تشریف میبرید
به اصرار و تعارف نیست کلا فلسفه دعوت به شام با خونه کسی سر زدن فرق داره
خب بقیه بیان عیادت یا عیدنی فامیل میمونن ولی ما ن.خودمم از این اخلاق گوه خودم خسته شدم زنگ میزنم دعوت میکنم بغییر مناسبت وکسی ام واس مناسبتی بیاد بزور نگه میدارم اونوقت کسی دعوت کنه یا مجبوری بریم نمی مونیم.
میگم خودم اصرار میکنم نمیدونم چ مرضی دارم شوهرم کفری شده از دستم اصرار میکنم بمونن یا دعوت میکنم خودم نمیرم.واس عید رفتم خونه فامیل شوهرم اصرار کردن نموندیم بعد اونا دیروز زنگ زدن خونه اید بیام و برگردیم گفتم حتما شام بیان گفتم باش بعد اومدن شام نزدیک ۱۶نفر بعدم ک رفتن عیدی دادم ب بچشون شوهرم شرفمو برد بی شعور شامت کم بود عیدی چی بود دادی بردن.اونوقت همینا هرسال میان بعدخونش ی استان دیگ بود من پسرم بردم دکتر چن بار میدونست رفتم خواهرشوهرم گفت ادرس خونت بفرس ک فلانی اومده بچش بیاد خونت بقران هنوز نگفته جواب نداده من اصلا نمیرفتمم خونشونم روم نمیشد خونه فامیل خودم بودم.شوهرم گفتم خری خررررر
شما اوضات ازمنم بحرانی تره منم درگیر مهمون سمجم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
