ی آقایی هستش ۱۰ ۱۱سال از بنده بزرگتره کارمند بانک هم هستن فامیله و خب آدم واقعا درستی هم هستن نه معتاده ن هیچی
ماشین هم داره
ولی پدرم مخالفه
حالا چرا مخالفه؟کلا خوشش نمیاد ما شوهر کنیم و میگه بشین درستو بخون ب جایی رسیدی خودت برای خودت تصمیم بگیر!دستت رفت تو جیب خودت خانوم خودت و آقای خودت شدی بعد برو
چرا خودم میخوام برم؟از کتکا و فشار های روانی و اذیت شدن و محدودیت هاشون واقعاااااا خسته شدم و تروماهایی ک ایجاد کردن برام غیر قابل تحمله واسم
تو موقعیتی هستم ک واقعا سنگ رو آب میکنه
زندگی با کسی ک ازش متنفری فوقالعاده سخته مخصوصا اگه پدرت یا مادرت باشه:)
میشه واقعا اونایی ک تجربشو دارید راه درست رو نشونم بدید