البته من هنوز پدر شوهرمو ندیدم ولی دعواش شده با من
موضوع از این قراره که ما همون روز سال تحویل ساعتای ۳ بعد از ظهر رفتیم همون اول رفتیم خونه پدر شوهرم
که از راه رفتیم دم در( اتاق پدر شوهرم کلا جدا هست ودرشت از تو حیاط باز میشه)
شوهرم داشت در میزد که بریم داخل مادر شوهرم از اون اتاق دیگه ما رو صدا زد که نرین خوابه و روزه است امروز(فقط همون روز نوزدهم روزه بوده)
و خودش گفته اگه کسی اومد بگین خوابه
خلاصه ما اومدیم خونه مادرشوهرم همه برادر شوهرام اونجا بودن با جاری ها و اونا بعدم که عمه ی شوهرم اومد
و همچنان پدر شوهرم نیومد پیش ما
ما یک ساعتی بودیم اونجا و بعدش رفتیم خونه بابام
دوباره شوهرم یه کم خونه بابام در حد ده دقیقه موند و بابای من اصلا خونه نبود و رفت دو باره خونه پدرشوهرم
منم موندم خونه بابام (خونه ی من و شوهرم از محل زندگی پدر ومادرامون یه نیم ساعتی فاصله داره)
بعدم شب شوهرم اومد دنبالمون خونه بابام که خواهرام خونمون بودن یه کم بودیم و رفتیم خونه خودمون
بعد فرداش که شوهرم میره خونه باباش جلوی عموش و زن عموش شوهرمو دعوا میکنه که چرا دیروز شما نیومدید سر به من بزنید و زنت نیومده
شوهرم گفته اومدیم به خدا گفته نه شب دوباره باید میومدید که من بیدار بودم
و عموی شوهرم هم حرفش رو تایید کرده
و پدرشوهرم پشت سر من گفته که من غرور دارم و کم میرم خونشون
چرا نیومده دوباره سر بزنه و این حرفا
و به شوهرمم کلی بد وبیراه گفته😑
بعد با شوهرم دوباره بلند شدیم رفتیم خونش که خود بیشعورش نبود فقط مادر شوهرم بود و دوباره مادر شوهرم این حرفا رو گفت که چی پشت من گفته
بعد فرداش رفته خونه ی همه ی برادر شوهرام (که شوهر من ازشون بزرگتره )گفته خونه ی ما نیان اصلا که اینا به من بی احترامی کردن
ومن واقعا دلم شکست گفتم ما با زبون روزه بلند شدیم رفتیم خونه ی این بیشعور و ده دوازده نفر هم شاهدن
این باید اینجوری کنه ؟؟؟
در ضمن پدر شوهرم معتاده و همیشه زر زیاد میزنه
ولی من واقعا به هم میریزم از این رفتارا
به نظر شما حق با کیه؟؟
باید چیکار کنم؟
من دیگه ندیدمش و میترسم ازش