سلام بچهها من ۲۷ سالمه دوتا بچه دارم خانوادهی شوهرم مدام خودشون رو بی تعارف دعوت میکنن خونم تا خاله ی شوهر، منم دیگه خسته شدم شوهرم از خداشه میان میشینه به قلیون کشیدن منم با دوتا بچه داغون میشم ،پدرشوهرمم اخر شب میره رو تختم میخابه زنش هم کنارش میخابه من رو این چیزا خیلی حساسم بدم میاد همه رو میشورم باز هنوز یکماه نشده اومده بود رو تختم سیگار میکشید من کل رو تختی رو بو میداد عوض کردم به شوهرمم که میگم میگه مگه سگ که نخابیده ولی من نسبت به همه اینطوریم نه تنها اون ،بخدا خسته شدم امشب کلی دعوا کردیم در حدی که گفت خونه ی خودمه دلم میخاد ناراحتی برو خونه بابات و حتی گفت میکشمت ،چیکار کنم بخدا هروقت مادر شوهرمم منو میبینه میگه خواهرامو دعوت کن ۲۰ نفرن تو همین چند وقته ۳بار مهمونی کلی گرفتم و خونه هم بزرگه تمیزکاری داغونم میکنه ولی شوهرم اصلا حالیش نیست امشب هم گفت شده بکشمت ولی مهریه یک قرون بهت نمیدم ناراحتی برو