دیشب بحثی شد.
امروز مادرشوهرم بچه هامو ازم گرفت و از خونه بیرونم کرد.
رفتم خونه عموم و با وساطت خاله شوهرم برگشتم.
الان پسر بزرگم میگه وقتط تو نبودی آقاجون ، مامان جون و عمو علی ب حاج بابا(یعنی پدر من) فحش دادن بهش گفتن کور بهش گفتن کو نی حرفای بد بد دیگه هم بهش گفتن.
بنظرتون یه میام بدم ب مادرشوهرم بنویسم
برگشتم تا بچه هام داخل دامن زن بدکاره و مردی شیره ای مثل تو و شوهرت بزرگ نشن.
بقرآن پانیک شدم دستام میلرزه بگید چکار کنم آروم و قرار ندارم