تقریبا چهل روز پیش یه دعوای بدی کردیم.موضوع از این قراره که همسره من تمام حرفهای من را میره مو به مو به خانوادش میگه.هرچی هم تو خونمون اتفاق می افته از خرید طلا تا رفتن مسافرت و.... از اون طرف هیچی نمیاد به من بگه.اینش به جهنم.این بار خودش یه حرف راجع به خانوادش زد منم یه چیزی در ادامه حرفش گفتم..دقیقا دیدم همون حرف من را بی کم وکاست رفته گفته.دیگه من قاطی کردم وجیغ وداد.اونم گفت حق نداری پشت خانوادم حرف بزنی.منم جوابش را کوبنده تر دادم که بچه ننه وخبرچینی.تو حرف هایی که به اونها ربطی نداره هم گزارش میدی.دیگه خلاصه شیشه میز را شکست کنترل تلوزییون را شکست.کلی هم هم را کتک زدیم.منم کلی فحش به خواهرش دادم چون از اول خیلی خون به جیگرم کرد ومقصر تمام ناراحتی من همونه.دیگه از اون روز نه من رفتم خونه مادرش نه اون اومده
ادامه پست بعد