نذر حلیم بود بعد به من گفتن دارچین بریزم به جاری هم گفتن روغن بریزه من داشتم دارچین میریرختم بعد گفتن دیکه تمومه دو سه تا دو مونده واسه تزیین من روغن نباتی سرد شد جاریم گفت برم داغش کنم گفتم نه ولش کن تموم شده دیگه خلاصه ی دفعه ۱۰ تا کاسه اوردن من داشتم تزیین میکردم بعد یکی به جاریم گفت چرا روغنت سرد شده برو داغ کن ی دفعه جاررریم بلند شد گفت خوب بعضی ها نمیزارن مخواستم داغ کنم کسی همچیزی بهش نگفت انگار ته دلش چیزی مونده بود پیش شوهرمم که کلا نمیشه از کسی حرفی زد میگه تو از همه زود ناراحت میشی گفتم عروستون چه دلیلی داشت اون جوری داد زد جلو همه مثلا کی چی خوب سرد شد روغن برو داغ کن مگه دست پاتو گرفتم بستن!!!!من تا آخر شب براش قیافه گرفتن موقعه خداحافظی نگاهش نکردم حافظی کردم