چند سال اخیر رابطه ام با پدرم اصلا خوب نبوده ولی همیشه گذشت کردم وسعی کردم حداقل لحظه تحویل سال و کنارشون باشم و معاشرات و تبریک معمول داشته باشم . سال گذشته بدترین لحظات تجربه کردم و تقریبا اکثرشون نه پدرم براش مهم بوده نه پیگیرم میشد (درگیر جراحی و بیماری سخت بودم ) خیلی جاها جونم در خطر بوده ولی خیلی بیتفاوت میگذشته از کنار وضعیت من این خیللی برام دردناک بوده البته فقط بامن هم نه با خواهرم و.. همینه و خیلی براش خونواده و حالشون مهم نیست . منم امسال اصلا نه سر سفره هفت سین رفتم نه تبریک گفتم بهش اما مادرم مدام میگفت پدره بعدا مبیمیره میفهمی و.. توجه نکردم الانم پشیمون نیستم ولی حس خیلی بدی دارم وقعا حالم گرفته اس کاش اصلا خونه اشون نبودم 😑😑😑 این اخلاقم خیلی اذیتم میکنه حتی با وجود اونهمه بی عاطفگی نمیتونم بیتفاوت باشم نسبت بهشون و داغون میشم خودم .مدام تو تعارض هستم با احساساتم ☹️😢