همش درگیر مریضی پدر و مادرشان.
همش درگیر بیمارستان و این داستان.
پدرو مادرش پیرن و خواهرانش واقعا هیچ کمکی نمیکنن.
الان خواهرش بیست روز واسه عید رفته مسافرت ما باید بمونیم از این دوتا مراقبت کنیم.
همش فکرو ذکرش پیش اوناس.
بیست روزه هیچ رابطه ای نداریم و من واقعا عصبی شدم از این جریان که براش مهم نیست....
میگه روزه ام حال ندارم.فکرم مشغوله و از این بهونه ها....
ولی مگه میشه بیست روز بیخیال زنت بشی؟
بیست روز دلت رابطه نخواد؟
نمیدونم.....شک مثل خُره افتاده ب جونم