اصلا ی جاهایی واقعا خیلی خجالت میکشم
پدر و مادرم پیرم هستن یعنی من جای نوشون میشم
با مامانمم رفته بودیم خرید عید هی با فروشنده و مغازه داشت دعواش میشد به یارو میگفت مگه تو فروشنده نیستی باید سایزشو بدونی دیگه بیچاره هنوز اصلا نمیدونست من چی میخوام منم با خنده جمع میکردم ک دعوا نشه اصلاااا خیلی بدم میاد از این کاراش
یا بابامم این ک تهشه اصلا آبرو برام نمونده
خدا شاهده من ی تیپی داشتم انگار داشتم میرفتم عروسی تا این حد مثلا خوب بودم! بعد وسط راه بدهکارش جلومون و گرفت 🤦🏻♀ اصلا آب شدم گفتم الان ملت میگن ن به لباس دختره ن ب خانوادش
دو قدم اون ور تر ی نفر هی داشت نگام میکرد بابام قشنگ وسط خیابون سر همین قضیه شروع کرد داد بیداد کردن قشنگگگگگ ضایع شدم به قران نمیدونستم چیکار کنم اصلا هرکس نگاه میکرد میخندید
نمیدونستم پز لباسمو بدم یا خودم و قایم کنم 😑
بعد تو مهمونی میگفت بیاید به حساب من بریم شمال نمیدونم من همه رو میبرم از گذشته گفت آره فلان زمین و داشتم فلان پول و داشتم خب آدم و مسخره میکنن هرچی گفتم بابا بسه بسه انگار ن انگار
تهشم در اتاق و با دستشویی اشتباه کرد
دوستتتتت داشتممممم زمین دهن باز کنه برم توش حیف لباسم واقعا میگم حیف اون پولی ک دادم اصلا به چشم نیومدم ک هیچ انگشت نمام شدم تنها میرفتم خیلی باکلاس تر بودم
عیدی ک اینجوری شروع بشه تهش چی میخواد باشه