داییم بیمارستان بستریه یک ماهه
تو این مدت نبودم که برم رفته بودیم شهرستان
الان ک اومدیم تهران خاستیم بریم مادرشوهرم نذاشت گفت روز اول عید جایی نمیرن بیمارستان یا قبرستون
واقعا رو مخمه خیلی زشت شد بنظرتون ک نرفتم ؟
دخالت بیجا نیس این حرفش؟
بنظرم من تند برخورد نکردم با شوهرم منم گفتم باشه ولی الان میگم ای کاش با شوهرم دعوا میکردم می‌رفتیم
ب اون چه فضوله
حق ولله
انرژی خوبی نداره به هرحال
به نظر من خب تاالان که نرفتی الانم یکروز دیرتر برو اتفاقی نمیفته، الکی عیدو اعصابت رو خراب نکن
بهش نگو. خودت برو بیمارستان عیادت
یه جور باور قدیمیه که میگن بیمارستان و قبرستون نرید که مثلاً کل سال گرفتار نشید .فردا برید بیمارستان .انشالله که داییت هم لباس عافیت تن میکنه و مرخص میشه
خب فردا برو،تو‌که یه ماهه نرفتی امروز هم روش
مادرشوهرت هم شاید از رو دلسوزی گفته
برای منی که بیست ساله اکثر سال تحویلا رو کنار قبر پدرم هستم
حرف مادرشوهرت خنده دار بود
عزیزم خو بروز نمیدادی
یه استاد بود میگفت توخودت بروز میدی حق دخالت میدی
ولی یکمم خوب نیست راست میگه
من ازدواج کردم شاباشای فروشیم زیاد بود شوهرم از دهنش دررفت گفت نگاشتن دار دستمون خالیه شاید یهو مریضی چیزی گرفتیم داشته باشیم خدا سرشاهده همش رفت جای بیمارستان فقط در به در دنبال این بودم یکی پول کادو بهم بده نیت سلامتی برشدارم
هر چی بوده مطمئنا از رو بدجنسی نگفته و از دید و عقاید خودش خواستار حال خوب شما بوده
یماه نرفتی یروزم روش
ما تو شهرمون یه رسم هست به اسم نوعید
اونایی ک امسال کسی ازش ک فوت شده مراسم دارن
بقیه میرن فاتحه میدن سرخاک میرن برمیگردن
