دلم برای بابام میسوزه که هرارزویی برام داشت و این همه زحمتمو کشید اخرش اونی نشدم که میخاست
نه درس خوندنم نه شغلم نه ازدواجم
حس ناکافی بودن و افسردگی دارم
کاش اون موقع ک دبیرستانی بودم بهتر درس میخوندم
کاش الان یکمی از زحمتای بابامو جبران میکردم
کاش یه رشته درست حسابی میخوندم نه مدیریت چرتوپرت رو
الان که ۲۷سالمه مثل هفتاد ساله ها از زندگی ناامیدم به هرچی ک میخاستم نرسیدم
کاش ب حرف اینو اون گوش نمیکردم کاش برا ارزوهام میجنگیدم
کاش حرف بابامو گوش میکردم
هعییی دلم خیلی گرفته شبو روزم گریست حس میکنم برا همه چی دیر شده خیلی دیر…