چند وقت پیش خونشون بودم خواهر شوهرم داشت راجب من با جاریم غیبت میکرد تو اشپز خونه منم داشتم فیلم نگا میکردم اتفاقی شنیدم حرفاشونو خیلی ناراحت شدم نتونستم خودمو نگه دارم هم به نامزدم گفتم هم به مادر شوهرم هرچی فکر کردم ک شاید راجب کس دیگه ای بود راجب من حرف نبود ولی باز دیدم اون حرفا خیلی به من نزدیک تا دیگران هی گفتم شاید گوشام اشتباهی شنید یا راجب کس دیگه ای بود مادر شوهرم زد زیرش گفت فلانی اینجوری نیس راجب تو حرف نمیزده منم گفتم اگه راجب من حرف میزده ک هیچ ولی اگه راجب من نبود بگو فردا بهم زنگ بزنه یا از دلم دربیاره یا اصلا فحشم بده ک چرا توهم زدی و حرف درست کردی واسه من ولی زنگ نزد خواهر شوهرم
نامزدمم اولش طرف من بود ولی بعدش نمیدونم چیشد بهش گفتم فلانی اگه راجب من غیب نمیکرد چرا زنگ نزد بهم گف تو میخوای من همه خواهر و برادرامو کنار بزارم قسم خورد ک راجب تو حرف نمیزده گفتم پس چرا زنگ نزد بهم اگه راجب من نبود گفت دلیلی نداره زنگ بزنه
خیلی ازش ناراحتم ک پشت منو خالی کرد یه دفعه از اون موقع دلم باز نمیشه درست و حسابی باهاش حرف بزنم ن از دلم میاد زنگ بزنم پیام بدم ن وقتی میبینمش درست و درمون حرف میزنم باهاش خیلی سرد شدم ازش