امروز مامان بابام یه مراسم افطاری تو یکی از شهرای اطراف تهران دعوت داشتن
از صبح رفتم خریدم رو کردم تنهایی
بعدم اتاقمو ریختم بیرون کلا تغییر دکوراسیون کردم
سر ظهر مامانمو میکاپ و براشینگ کردم راهیشون کردم رفتن
بعد یه مورد تصادف جزیی و اختلاف و درگیری با شخص مقصر پیش اومده برای یکی از نزدیکان زنگ زد به من رفتم سریع سر صحنه تصادف اونارو هم رفع و رجوع کردم و بردیم ماشینو گند تصادفش رو جمع کردم 😁
خسته و هلاک بودم و داشتم با ته مونده انرژیم جارو برقی اتاقمو میزدم که مهمون ناخونده برام اومد که روزه هم بود
منم خودم روزه بودم
دیگه گفتم بمون باهم افطار کنیم
تو ۴۰ دقیقه مونده به اذان کاچی و فرنی درست کردم از هر، زنگ زدم حلیم سفارش دادم ، یه ظرف تخم مرغ ابپز و اواکادو پنیر خامه ای و ریحون گذاشتم
یه ظرف کره و خامه و با مربا توت فرنگی و گل محمدی و هویج
یه ظرف پنیر تبریزی و گوجه خیار گردو
یه ظرف کره بادوم زمینی و عسل
یه بادوم درختی
همه رو تزیین و چیتان پیتان و ادایی کردم
افطاری چیدم از این سر تا اون سر 😁😁
بعدشم مهمونا رفتن ظرفا رو شستم و جمع کردم
حمومم رفتم
به نظرم نسبت به دختر لوس و ته تغاری که در حالت عادی لیوان آبمم مامانم میده دستم کارو خوب جمع کردم امروز😂😂😂