دوستان من تقریبا دوساله ازدواج کردم عاشقانه هم بود شوهرم زمانی که اومد خواستگاری من هیچی نداشت خانوادشم اصلا حمایتش نکردن حتی پول حلقه رو هم نداشت ما دادیم ماشین بابام و مامانم همش در اختیارش بود و باهاش کارای خانوادشو انجام میداد هیچ وقت من اولویت نبودم مامانش فقط نیش و کنایه میزد با اینکه ماشین من زیر پاش بود اصلا کاری برام انجام نمی داد نوبت دکتر داشتم میگفت بگو بابا و مامانت ببرنت خرید داشتم میگفت