خونه داریم داریم دو تا اتاق خواب شیک دیگه داریم اضافه میکنیم بهش این روزا لباس عید خریدیم یک پسر خداروشکر خیلی زرنگ خدا داده بهم که ۸سالشع بدون اینکه بهش چیزی یاد بدم جزع بهترین بچه های کلاسع و همه رو خیلی خوب گرفته همه رو و خیلی زرنگه کلا تو همه چیز وسالم وفعالع و عاشق فوتبال و باهوش و ماشین خریدیم تو این یکی دو سال اخیر و سه تامونم سالمیم فقط کمرم داغون بود که پلاتین گذاشتم الان خوب خوب خوبم خدارو هزاران بار شکر شوهرمم عاشقممه و چندین بار تا حالا دیدم نشون داده بهم و حتی میگه من این غذا و میبرم برای مادرم و میگم تو براش پختی که یعنی منظورش اینه تو رو پیشش عزیز میکنم و میدونم هیچوقت پشت سرم ازم بد نمیگه و مادرشم خداروشکر تو این سیزده سال اصلا دخالت نکرده کوچیکترین حتی به نظرتون اینا اصلی ترین ملاک های خوشبختی یک زندگی محسوب میشع ؟؟
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
ملاک های بقیه رو چیکار داری؟همینکه خودت راضی و خوشبختی کافیه
من همیشه محترمانه و با ادب نظرمو بیان میکنم. هر جا ادب نشون دادم و بی ادبی دیدم عین خودشون رفتار نمیکنم و نمیگم با هرکی عین خودش، فقط به این فکر میکنم که من از یه گوساله توقع ادب ندارم! چون اون تو طویله بزرگ شده، از طرفی بین گاوها هم رشد کرده! در مورد خیلیا هم همینطوره. مراقب شخصیت خودتون باشید🤩🌹سر تا پایم را خلاصه کنندمی شوم "مشتی خاک"که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه، یا "سنگی" در دامان یک کوه، یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس، شاید "خاکی" از گلدانیا حتی "غباری" بر پنجره! اما مرا از این میان برگزیدند :برای" نهایت"برای" شرافت"برای" انسانیت"و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای :" نفس کشیدن "" دیدن "" شنیدن "" فهمیدن "و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمیدمن منتخب گشته ام :برای قرب برای رجعت برای سعادت من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده:به انتخاب، به تغییر ، به شوریدن، به" محبت "
خداروشکر ایشاللا بیشتر و بهتر از اینا هم نصیبت بشه ولی خوشیاتو به دیگران نگو
من یه دختر تحصیلکرده ی شاغل و مستقلم که دلم میخواست یه خانوم متاهلِ خانه دار باشم به جای سروکله زدن با بچه های مردم شوهرداری کنم و بچه ی خودمو بزرگ کنم ولی مهرم به دل کسی نیوفتاد تا امروز که ۲۴ سالمه هیج مردی بهم دوستت دارم نگفته یه نگاه محبت آمیز نکرده دستامو تو دستاش نگرفته من لیاقتشو داشتم که عشق رو تجربه کنم ولی کسی منو نخواست ... اگه مردی تو زندگیتون دارید که دوستتون داره قدرشو بدونید زندگی تکراریه شما حسرت خیلی هاس .تحصیلات و شغل و رفیق و گردش و تفریح کمبود های احساسی آدمو جبران نمیکنه