هیچی باردارم شوهرم میگه نارنجک میندازن زیرت😂😂هیچ جا نمیریم هر سال می‌رفتیم حیاط مادربزرگمون آتیش روشن میکردیم ترقه می‌زدیم
باید پاشم خونه تمیز کنم
ما مهمونیم
داداش و مامانم خونه اند.
خواهرم پانسیون
بابام نظامی آماده باش
خودم میرم موسسه ای که کار می کنم اونجام بعدش شاید رفتیم خرید شبم خونه مامان بزرگم میرم چون بیماره
شاید بریم باغ مادرشوهرم اگه شوهرم زود برسه اگه نه خونه میمونم کابینت های آشپزخونه رو تمیز نکردم اونا رو تمیز میکنم
طبق معمول هر سال منزل مادرشوهر
چهارشنبه سوری خونه مادرشوهر
سینزده بدر خونه مادرم
والا بیرون که میترسم برم و نمیرم،برنامه شب چهارشنبه سوری ما پختن رشته پلو با مرغه که انجام میشه
ما میریم خونه مامانم
من به عمرم از آتیش نپریدم میترسم فقط از دور نگاه میکنم و سرفه میکنم چون دود میشه چشمام میسوزه ملت چطور میپرن
ما پارسال رفتیم یه باغ تفریحی تو شهرمون تا ساعت۲شب دورهمی و بزن و برقص بود امسالم شوهرم میگ شاید بریم
من اتاق تکونیم تمام نشده از صبح دهن افطار یه بند داشتم میشستم دیگه گرد گیری اتاق خودم
جارو زدن حیاط
شستن پتو هام
تمیز کردن درا و پریزای برق
رو میزارم برا بعد افطار
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
45 ثانیه پیش
45 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
