جونم براتون بگه که
یه آقای ۳۰ساله که از قضا مجرم سابقه دار هم هست یه گربه رو بخاطر اینکه اومده تو تراسشون سفره گرون قیمتشون رو با چنگولاش پاره کرده! یه هفته این آقا برای گربه غذا و استخون میذاره تو تراس و کمین میکنه گربه رو بگیره، بعد یک هفته با یه ترفندی موفق میشه گربه رو توی تراس گیر بندازه، بعد سریع میره کمربندشو میاره حسابی گربه بینوا و بی زبون رو میزنه تا حدی که گربه انقدر صداهای جیغ مانند از خودش درمیاره ، زبون بسته یه طوری جیغ میزده که حتی همسایه ها شنیدن! و کل گربه های اون کوچه از ترس جمع شده بودن اونور خیابون این صحنه رو با وحشت نگاه میکردن!
بالاخره گربه بعد کتک خوردن فراوان موفق به فرار میشه و نه تنها آه گربه نمیگیردش بلکه روز به روز داره خوشبخت تر و پولدارتر هم میشه، یه خانم سرپرست خانوار و ناشنوا که زیبا هم هست رو هم اغفال میکنه به بهانه ازدواج و اینا کلی دروغ تحویلش میده و بهش تعرض میکنه و ازش حتی کلی سرقت میکنه! بنده خدا اون خانمه می افته دنبالش آبروش به این نامرد اصرار و التماس میکنه حداقل صیغه ام کن خانوادم منو میکشن آبروم میره ، حداقل بطور سوری صیغه ام کن فرداش باطل کن، این خانم انقدر آبرودار و محترم ، این آقا با تعرضش باعث بارداری این خانمه میشه و بهش میگه برد سقط کن تا آبروت نره! حتی هزارتومنم نمیده، خانمه با هزار بدبختی و قرض داروی سقط تهیه میکنه و از فرط خونریزی و ضعف کارش میکشه به بیمارستان، خانواده اش حسابی عصبانی میشن بخاطر این لکه ننگ، یه هفته بعد سقط به این متجاوز میگه بیمارستان برگه محرمیت میخواسته ازم بذاره لای پرونده ، آبرو برام نذاشتی، این پسره هم میگه شناسنامه بردار بیار بریم مشهد عقدت کنم! تو حرم، اینم میره ، پسره می برتش کنار دره که ماشین اوراق کنه از اینم کار میکشه اونجا بعد که این خانم اونجا مطمئن میشه بازیچه ای بیش نبوده و این پسره خلافکاره خیلی از نظر روحی بهم میریزه و گریه میکنه و میگه شکایت میکنم بخاطر آبرویی که رفته(اصلا قصد شکایت هم نداشته از روی درد اینو میگه)پسره هم تا حد کشت اینو میزنه جوری میزنه که زبونش بند بیاد حتی نتونست یه کلمه بگه نزن، تا یه روز زبونش بند میاد و زخم رحمش باز میشه و خونریزی شدید، و ضربه مغزی خفیف و سرتاپا کبود ، کارش میکشه به بیمارستان
جالب اینجاست باز هم ظلم و ستم میکنه ادامه اش رو نگم بهتره ، چون واقعا خیلی دردناکه ، فقط بدونید بعدش این خانم میره دنبال شکایت بخاطر تعرض و سرقت و ...
دادسرا یه برگه حکم جلب سیار محض دلخوشی میده دست این خانم و صدها وکیل و پلیس بهش میگن نمیتونی اونو تحویل قانون بدی مکانش نامعلوم هست
و جرم سیاسی نداره که دولت تلاش کنه بگیردش
بقیه شاکی ها هم دنبالش نیستن، بیخود پی دردسر نگرد این آدم خطرناکه! میاد بلای بدتری سرت میاره برو خداروشکر کن زنده ای!
حالا این آقای زرنگ و حرفه ای فراری هست
قبل این خانم دو تا شاکی دیگه داشته اونا رو با پول خریده و کاریش ندارن و سه ساله راحت فراریه! از این خانمه تا میتونسته سرقت کرده با اینکه میدونست مستاجر و بی پشتوانه.
میدونید این داستان کاملا واقعی یکی از اقوام هست
هرکس که بگه واقعی نیست بدونه الان ماه رمضونه منم بیکار نیستم داستان سرایی کنم ، اینا رو با ناراحتی نوشتم
چون من یکی به کارما و تقاص و تاوان دارم بی اعتقاد میشم
نه آه گربه این ظالم رو گرفته نه آه و اشک های بی شمار اون خانم ناشنوا
این ظالم هر روز شادتر و روزگارش بهتر میشه
عجیبه والا ، خدا هم در سکوت نظاره گر هست
سوالی داشتید بپرسین اما محترمانه ، اینجا همه باهم دوست هستیم😉