از بچگی همش شاهد دعوا و کتک کاری بودم. یه زندگیه کاملا خشک و سخت .حالا که بزرگ شدم ۲۴ سالمه برام خیلی سخته بهم بگن مرده و زندت فرق نداره تو بدرد نخوری تورو کی ادم حساب میکنه. خیلی سخته بابات بهت بگه اخرشم خرابکار میشی کارتم همچین کاری میشه . بهم میگه تو استرس چیو داری هر موقع ما مردیم اون موقع استرس بگیر از کجا قراره بیاری بخوری... .میدونم باید تحمل کنم گوش ندم به حرفای یه ادمی که پر از اختلالای روانیه از سو ظن و بد دلیش بگیر تا این وضعیتش که اصلا هیچی براش مهم نیس . با کل فامیل و اشنا قطع ارتباطه . فقط دنبال نسخ گیریه یا چزوندن بقیه ... ولی بازم شنیدن اینا برام سنگینه. خیلی تنها و خستم حتی پول مشاورم ندارم چون اون نزاشته سر کار برم .حس میکنم با ارزوی داشتن یه زندگیه آروم میمیرم با ارزوی تجربه یه زندگی عاشقانه ..آرزوی مادرشدن. کی میاد سمت دختری که اینطوریه اگه بیادو آبرومو ببره بابام جلوشون.... نمیدونم شاید واقعا زنده و مرده من فرقی نداره
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.