بچه هایی که تو این شرایط بزرگ میشن خیلی زود منطقی میشن.
پسر شوهر من همه اش ۲ سالش بوده شوهرم و زن سابقش جدا شدن الان ۱۵ سالشه از نظر کنترل روی احساسات و منطقش خیلی با بقیه فرق داره انگار یاد گرفته زندگی همیشه باب میل آدم نیست.
یا خود من از بچگی بین دعواهای پدر و مادرم بودم الانم جدا زندگی می کنن گاهی اوقات نمیشه کنار هم داشتشون زندگی همینه.
بچه ها تا هفت سالگی اکثرا ظاهر بین هستن
چون بچت اذیت شده گریه میکنه
بنظرم کار خوبی می‌کنی جدا میشی
بچت حداقل تو آرامش بزرگ میشه
بدون ترس
این عتیقه بیشرف رو دور بنداز مردا چقدر بی غیرت شدن خاک تو سر خودشون و این تربیت زشتشون چطور میتونه همچین کاری با بچه بکنه
وقتی بابا و مامانم حدودا 11 سال پیش طلاق گرفتن واقعا افسرده شدم همش شبا گریه میکردم همیشه بغض داشتم تا الان که خیلی رو زندگیم تاثیر گذاشته هم خوب بوده و هم بد من پیش بابام موندم و از خیلی جهات ضربه خوردم در کل جزو بدترین کاراییه که پدر و مادر میتونن در حق بچشون بکنن اون موقع 7 سالم بود...
باباش وقتی خواب بود بهم گفت که بعد طلاق بچه رو هم نمیاد ببینه
و بچم اینو نمیدونه
امروز بهش گفتن بابا کیا بیاد ببینتت ؟ هر روز بیاد خوبه ؟
گفت نه اصلا نمیخوام ببینمش
گفت بابا دوستم نداره
گفتم باهات بازی میکنه . نمیخوای باهات بازی کنه دیگه ؟
گفت تو بازی اذیتم میکنه .... راست میگه بچم . تو بازی بچمو حرص میده و میخواد بزرگتر بودن خودشو به رخ بچم بکشه و بچمو بازنده کنه
بچمم گفت نمیخوام بابا بیاد دیگه
الانم اصلا صبح تا شب اسم باباشو نمیاره
زنگ هم بزنه . حرف نمیزنه با باباش
آخییی چقدر بچتون اینجوری اذیت میشه شایدم خدایی نکرده استرسی بشه کاشکی میموندید اصلا یه جوری شدم وقتی گفتید گریه کرده
چی بگم گلم
اول دلم میسوخت و میگفتم بچم بچه طلاق نشه
اما الان ک میبینم داره از باباش همون اسیبایی رو میبینه که من دیدم
میگم جدایی به نفع بچمه اصلا
دیگه دلم نمیسوزه به بچه طلاق شدن . میگم خداش خیلی بزرگه و عقله من کجا به حکمت خدا میرسه . حتما که حکمت و قسمت هست و به عنوان مادرش فقط دعا میکنم عاقبت بچم بخیر باشه
ما چه میدونیم از خیر و صلاح خدا
بله بچه اسیب میبینه
یبار پارسال دعوا کردیم . باباش منو زد جلو بچه
شب تو خواب مثل تشنج بچم میلرزید و میترسید
تو بغلم سفت گرفته بودمش ولی بازم میلرزید چند دقیقه
چند شب پیشم دعوا داشتیم
تا صبح دندون قرچه کرد بچه ام
خونه که نیست . تیمارستانه اعصاب و روانه
خودمم نخوام برم بخاطر بچم باید جدا بشم برم و بچمو نجات بدم
ای کاش میتونستم بهت نشون بدم چقد بعدش زندگیت قشنگ میشه آروم ساکت بی دردسر غروب با دخترت میری میچرخی از بهار لذت میبری از تابستون برف که میاد تو از بچه بیشتر زوق برف بازی داری وایییی نگم برات غذاهای دونفره کیک پختنا اصلا انگار مرده بودی بعد طلاق زنده شدی خیلی خوبه خیلی فقط فقط فقط یه مشکل داری اونم انقد بد اخلاق و جدی باش که هیچ نر خر ی نتونه بهت چپ نگاه کنه تا جایی هم که میتونی هر شهری هستی منطقه های بالا باش نه پایین اینم خیلی مهمه حرف مردم هم هرجا دلت شکست از حرفشون بسپر به خدا اصلا غم به دل خودتو دخترت راه نده
اسی حالا ک بچه میگه نمیخام بابامو ببینم تو انقد پاپیچش نشو که دوس داری بیاد دلت تنگ نمیشه.
کلا دیگه راجب باباش حرف نزنین و فراموشش کنین باهم وانمود کنین وجود نداره
