راستی شوهر من از همه چی ایراد میگیره و منت میزاره
هر کاری میکنه انگاری خیلی کار خاصی کرده
مثلا یه لباس از لباسشویی پهن کنه میگه کدوم مرد اینکارارو کرده . تو کوری و قدر منو نمیدونی ...
یه کاری کنه صدبار میکنه تو چشمم
میگه بابات اینکارارو نمیکنه که من میکنم
میگه همه بدبختن . پول ندارن چیزی بخورن . ولی شما هیچی کم ندارین و همه پولم دست شماست ...
فدا کاریها و زحمت و تحملهای منو نمیبینه و یادش نیست
میگه تو بی لیاقتی و قدر زندگیو نمیدونی و از طلاق پشیمون میشی
میگه تو لیاقت نداری بیایی بغل کنی شوهرتو
از وقتی تصمیم به طلاق گرفتم برای اشتی میاد بغلم کنه و من میرم . میگه تو رفتارت اینجوریه من ازت سرد شدم !!!
میگم تو کاری کردی که من اینجوری بشم وگرنه من با جون و دل میخواستمت ! میگه نه ترت از پل رد شده
اون موقع میخواستی گولم بزنی میومدی سمتم
الان دیگه بچه داری جای پات سفته بی محلی میکنی بهم
اصلا نمیفهمه من ازش سرد شدم و کشیدم کنار و دیگه بهش اجازه نمیدم دست بهم بزنه دلیلش اینه که نمیخوام دیگه بهش اجازه بدم با روح و روانم بازی کنه
میگم از اذیت های تو به اینجا رسیدم . میگه نه خرت از پل رد شده
صحبت کردنش باهاش هیچ منطقی نداره
چنان فشار اعصاب و روانی روی منه که فقط خدا میدونه