من حدودا یماه با شوهرم مشکل داشتیم خونه ی پدرم بودم
تو این یماه پدر و مادرم کاملا منطقی راهنماییم میکردن میگفتن زندگیت حیفه بدیای شوهرمو میگفتن آدمه اشتباه میکنه باهم درستش میکنید سعی میکردن بینمون صلح و صفا بدن و ذهن منو راجب شوهرم خراب نکنن
اونوقت الان فهمیدم خونواده شوهرم مخصصصوصا مامانش که خالمه تو این مدت چقدررر تو گوش شوهرم خونده که محلش نده و بهش زنگ نزن و طرفش نرو تا اون بیاد التماس کنه ....
حالا من ک اخرسر شوهرم با باباش اومدن منتمو کشیدن تا شوهرمو بخشیدم و برگشتم خونم روسیاهیش موند به اونایی ک میخواستن بینمونو بهم بزنن
ولی واقعا واسم عجیبه از خدا نمیترسن که بین زن و شوهرو میخوان خراب کنن ؟
ینی اون زن با خودش چه فکری میکنه ک میخواد زندگی پسرش خراب تر ازین شه؟ هرچقد فکر میکنم نمیفهمم....