یه دختره هست تو کلاس زبان همش منو مسخره میکرد و صندلیم رو جوهری میکرد
منم به تیچرمون گفتم جامو عوض کن اونم عوض کرد بعد منم پیش بقیه مسخره می کردم بعد یهو دیروز ساعت ۱۱ شب اومد گفت دوستیم دیگه با تو تموم شده هیچوقت نمی بخشمت تو گفتی جامون عوض کنه دوستم میگه بهت یه دستی زده هرچی گفتم نه من دوستت دارم اینجوری نیست حتی دوستم هم فرستادم تو پی وی اش که بره بگه فرنیک کاری نکرده و حتی قسم هم خوردم چون بی تقصیرم بعد دختره دیگه سین میکرد جواب نمیداد امروز کلاس زبان داریم و می ترسم به مامانش بگه و از موسسه زنگ بزنن مامانم مامانم اصلا پشت من نیست موسسه زنگ بزنه حرف موسسه رو قبول میکنه
از دختره می ترسم نکنه به مامانش بگه دردسر درست کنه خیلی استرس دارم امروز چجوری باهاش برخورد کنم