2777
2789
عنوان

اتفاقی که هیچ توضیحی براش ندارم

197 بازدید | 28 پست

یه شب شیفت بودم، حدودای ۳ نصفه‌شب، همه‌جا ساکت بود. داشتم پرونده مریضا رو چک می‌کردم که یهو یکی از تخت‌های انتهای راهرو صدا داد، انگار کسی از روش بلند شد.

رفتم ببینم چی شده، ولی هیچ‌کس اونجا نبود… تخت خالی بود، ولی ملافه‌اش چین خورده بود، انگار یکی همین چند لحظه پیش اونجا بوده! 😳

برگشتم سمت ایستگاه پرستاری، به همکارم گفتم: "تو چیزی دیدی؟"

اونم با تعجب گفت: "داشتم تو پرونده‌ها نگاه می‌کردم که اسم یه مریضو دیدم… عجیبه، این تختو یادمه، ولی این مریض هفته پیش فوت شده بود!" 😨😨


اون لحظه یه سکوت سنگین کل بخشو گرفت… من دیگه جرات نکردم تا صبح تنهایی از جام بلند شم!

روی خودت تمرکز کن

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

روح ملافه رو چروک نمیکنه این داستان روح شلخته

من ريخته ام در رگ تو شیره ی جان❤هی چرخ بزن در من و دل را بتکان❤این هم نفسی، چه حس و حالی دارد❤ در پیکر من دو قلب دارد ضربان💞21آذر99 بی بی چکم مثبت شد خدایا هزاران بارشکرت😍😍پسرم مبتلا ب هیپوسپادیاسه سوالی داشتین خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم اگر اطلاعاتی هم در این زمینه دارین ممنون میشم بهم بگین❤️
اون لحظه اونو دیده یعنی؟

نه، همکارم چیزی ندید، ولی وقتی داشت پرونده‌ها رو نگاه می‌کرد، اسم همون بیماری رو دید که هفته پیش فوت شده بود و قبلاً روی اون تخت بوده!
یعنی من فکر می‌کردم شاید یه مریض نیمه‌شب بلند شده باشه، ولی وقتی فهمیدیم اون تخت قبلاً مال یه بیماری بوده که دیگه زنده نیست… اون لحظه دیگه بدنمون یخ کرد! 😨

روی خودت تمرکز کن

در پنجره وا نبود گربه یا پرنده بیاد تو؟

نه، اون بخش بیمارستان کلاً پنجره‌هاش بسته بود، مخصوصاً شب‌ها که کسی رفت‌وآمد نداشته باشه. از طرفی، درِ اتاق هم بسته بود، پس هیچ گربه یا پرنده‌ای نمی‌تونست بیاد تو.
جالب اینجاست که ملافه دقیقاً انگار تازه از روی یه نفر کنار رفته بود، نه اینکه یه حیوون روش راه رفته باشه. اون لحظه شاید خودمو قانع کردم که خواب‌آلودم یا اشتباه دیدم، ولی وقتی همکارم اسم اون بیمار فوت‌شده رو تو پرونده دید… دیگه واقعاً حس کردم یه چیزی اونجا بود که نباید می‌بود! 😨

روی خودت تمرکز کن

نه، همکارم چیزی ندید، ولی وقتی داشت پرونده‌ها رو نگاه می‌کرد، اسم همون بیماری رو دید که هفته پیش فوت ...

عجیبه اینطوری که ...شاید روحش اومده اونجا ولی آخه بعد یکهفته آخه !؟

نه، اون بخش بیمارستان کلاً پنجره‌هاش بسته بود، مخصوصاً شب‌ها که کسی رفت‌وآمد نداشته باشه. از طرفی، د ...

این چیزا طبیعیه تو بیمارستان فک کنم از این چیزا پرستارا و کادر درمان تو بیمارستان زیاد دیدن

میگن بیمارستان فضای ماورایی هست

عجیبه اینطوری که ...شاید روحش اومده اونجا ولی آخه بعد یکهفته آخه !؟

دقیقاً همین عجیبش می‌کنه! معمولاً وقتی یه مریض فوت می‌کنه، بعد از چند روز دیگه اون حس حضورش از بین میره، ولی اینکه بعد از یه هفته همچین چیزی اتفاق بیفته، باعث شد بیشتر بهش فکر کنم.
یه نظریه‌ای هست که میگه بعضی روح‌ها، مخصوصاً اگه ناگهانی فوت کرده باشن یا کار ناتمامی داشته باشن، ممکنه یه مدت توی همون محیط سرگردون بمونن. شاید اون مریض هنوز نمی‌دونست که رفته… یا شاید هنوز دنبال چیزی بود که بهش نرسیده بود. 😨

روی خودت تمرکز کن

این چیزا طبیعیه تو بیمارستان فک کنم از این چیزا پرستارا و کادر درمان تو بیمارستان زیاد دیدنمیگن بیما ...

دقیقاً! بیمارستان همیشه یه فضای خاص داره، مخصوصاً شیفت‌های شب که سکوت و تاریکی، حس عجیبی به محیط میده. خیلی از پرستارا و کادر درمان میگن که اتفاقای عجیب و ماورایی تو بیمارستان زیاده، چون اونجا پر از لحظه‌های مرگ و زندگیه.

روی خودت تمرکز کن

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792