دیگه خسته شدم از بچگی تو این خونه یه روز خوش ندیدم مامان بابام روانین احساس میکنم خونه مریضه نمیدونم چیکار کنم
منم ۱۷ سالمه دوسدارم مثل دخترای دیگه باهام رفتار شه ولی اینا مث ادم ک نه مث سگ با ما رفتار میکنن مامانم بهم میگه ایشالا مثل دلت که خائن و خبیثه زندگی کنی نمیخوام فرار کنم میخوام خلاص شم نمیدونم چیکار کنم شوهر‌کنم برم چیکار کنم نمیتونم دیگه توروخدا کمکم کنید
یه سال بیشتر تحمل کن میری دانشگاه
شوهر کن
عزیزدلمم خوب درس بخون تا رشته‌ی خوبی شهر دیگه قبول بشی
اشتباه نکن شوهر نکیا نریختن بمون درس بخون دولتی قبول شی شهر دیگه
از چاله به چاه ؟
اونقدر تغییری نمی کنی !
به جای این کار می دونم باورش سخته و خیلی هدف بزرگی به نظر می‌رسه ولی خوب خیلی ها تونستن تو هم می تونی :
سعی کن
کار+ درآمد+ درس + فنی حرفه ای و آموزش های مختلف ببینی مثل رانندگی . کارهای دستی . خیاطی . ..... محیط آرایشگاه رو بی خیال ... خیلی دردسر داره
حتما که نباید لباس عروس بدوزی و .... دستگیره بدوز بفروش!!
روی پای خودت بایست
ازدواج پناه نیست این حرف خیلی کلی هست ولی باز هم یه نشونه است که مسیر اشتباهه
راه درست : درس+ کار هست
