من حدود یکی دو هفتس که فهمیدم باردارم و دو ماهمه
دیشب رفتیم خونه پدر همسرم که بهشون خبر بدیم، مادرشوهرم خیلی خوشحال شد کلی اسپند دود کرد و ذوق کرد و اینا
پدرشوهرمم تبریک گفت ولی بعدش یکدفعه با کنایه گفت حالا ام اس داری یوقت برای نوهم اتفاقی نیوفته بعد گفتم نه رفتم دکتر گفت مشکلی نداره بعد دوباره در اومد گفت ساناز میدونه که یه نوه گل پسر برای ما بیاره دیگه!! فقط پسررر و بعدش خندید با یه لحن خیلی بد..
شوهرم فهمید ناراحت شدم گفت سریع بریم خونمون
اصلا فکرشم نمی کردم اینجوری باشه، اصلا اینجوری نبود
اگه بچم دختر بشه تا قیام قیامت سر لج باز میکنه
داشتم دیشب از حرص میمردم... ازونجایی که ام اس دارم و تنش عصبی برام خوب نیس (قرص فینگولیمود مصرف میکنم) ، حالم خیلی بد شد ..