نه بابا راحت باش
من اونجوری نیستم که ات و اشغال بخرم
ولی خب وقتی یه چیزی نیاز دارم طبیعتاً باید بخرم
مادر شوهرم معتقده من باید مثل گداها بگردم چیزی ام نخورم تا شوهرم پول جمع کنه بده به اونا
نه اینکه من به اندازه خرج کنم
نه این واسش مهم نیست فتنه ایش رو میکنه
یکجور نقش بازی میکنه ادم جا میخوره دو قطبیه میگم یکدفعه سر سفره گریه کرد مثل ندید پدیدها حالا هر ماه سفر خارجیه خاک برسرش
کلا مغز تو سرش نیست یک دروغایی میگه یک اداهایی در میاره تا اخر عمر یادت نمیره
خواهرم نامزد کرده بود به شوهرم گفته بود منو نامزد خواهرم قبلا با هم دوست بودیم الان که من شوهر کردم دست و بالم بسته اس برای اینکه نزدیک هم باشیم بتونیم با هم باشیم پسره داره با خواهرم ازدواج میکنه یکجور با جزئیات و دروغ گفته بود ما تا دم طلاق رفتیم کلا کرم داره لجن بمیره من سر قبرش میرقصم
چه میدونم بخدا من اصلا زن بی فکری نیستم
کوله ش رو عید از مشهد خریده بودم نذاشتم دست بگیره و تو گرونی آخر شهریور خرید نکنم
کفشش هم از یه ماه قبل خریده بودم
مانتو شلوارم نخریدم
طفلک الان انقدر بهش کوچیک شده شلوارش
بعد دوست مبینا الان کلاس سومه سالی دو دست مانتو شلوار مامانش واسش میگیره
من که چیزی نمیگم
ولی خب کرایه خونه رو مثلا می‌دونه چقدره و معتقدم اگه تو تویله انتخابی خودش زندگی میکردیم الان پسرش پولدار دو عالم بود
یا تو عروسی مثلا قراره ۲۰۰ کادو بدن من ۲۵۰دادم میگه اون ۵۰تومنو چرا دادی باید پولاتونو جمع کنی و این چرت و پرتا
شوهرت حتما سادس بهش رو میده
اینم خیلی آب زیرکاهه
ما بخاطر حرف اضافه هایی که میزد و شوهرمو در میکرد می‌خواستیم طلاق بگیریم بعد اینور اونور قسم میخورد که اون هیچ کاری به زندگی ما ندارع و هیچ دخالتی نکرده جون بچه هاشو قسم میخورد که اصلا هیچی به شوهرم نمیگفته
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
55 ثانیه پیش
56 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
