دوستان خلاصه میگم من ۶ سالگی پدرم یه خانم زندانی رو که شوهرش رو کش*ته بود از زندان در آورد و باهاش به مادرم خیانت کرد
۱۳ سال هیچ خبری ازمون نگرفت کلی بدی کرد ۴ طبقه خونه مادرم رو به زور بالا کشید و پولش رو داد به زنش
تو ۱۳ سال کلا ۵ بار شاید دیده باشمش
ما فقیر شدیم چون همه چیمونو گرفت و نفقه و هیچی هم نداد این همه سال با عذاب و حسرت و استرس و چی بگم
گذشت و اون زنه و بچه های زنه از شوهر قبلیش تو بهترین زندگی
هروقت زنگ میزدم فح*ش میداد بلاک میکرد قط میکرد تو روم تح*قیر میکرد
تهش ماهی ۲ تومن اینا بهم میداد که دخترش بودم ولی دختر اون زنه عین ملکه ها
خلاصه خییلییی بدی کرد ۲۰ سال زندگیم رو حروم کرد و زندگی نکردم و با حسرت و گریه بزرگ شدم
پریشب گفتم خدایا چی میشه فردا زنگ بزنن بگن مرده
دیشب زنگ زدن گفتن مرده و رفتیم جن*ازشو دیدمو کفن و دفن و این داستانا
پلیسا هنوز نفهمیدن خود* ک*شی بوده یا زنش کشت*ش
الان مشکلم اینه که خیلییی عذاب وجدان دارم که نفرینش کردم
کلی اس ام اس نفرین فرستادم براش
و اینکه آرزو کردم بمیره
یعنی برای آروزی من مرده؟😔
تقصیر منه؟
عذاب وجدانم شدیده.
هی تصور میکنم چجوری داشته خودشو دا* ر میزنه
رفته بالای چارپایه
اونو انداخته دور گردن خودش
قیافش اون لحظه چه شکلی بوده
اینکه شاید فکر کرده دیده اگه خونه ها رو بفروشه زنش میاد به زور ازش میگیره. گفته با خودش بزار بک شم خودمو برسه به بچه هام زنه نتونه بگیره
بعد به اونی که سند هارو امانت داده
گفته اینا مال بچه هامه😔
یعنی به خاطر آرزوی من مرده؟ خیلی از ته دلم آه کشیدم😔😔😔