مادرم همش در حال حرص کشیدنه و همشم با بابام در حال بحث و دعوان دوتاشونم اخلاقشون بده البته که مادرم میگه هیشکی بابات رو تحمل نمیکنه من میکنم خواهرمم ۴۰ سالگی ازدواج کرده شوهرشم یه جوریه مادرم میگه ازش خوشم نمیاد ( میگم مادر من خب چیکار کنیم) خواهر احمقمم ریز به ریز جزئیات زندگی خودش و خانواده شوهرشو برای مادرم میگه مادرمم دیوونه تر میکنه و عصبی تر خودشم قبول نمیکنه یکم جلوی شوهر وایسته و تغییرش بده و چشم نگه به همه حرفاش منم میگه خب مادر من چه میشه کرد دخترت خودش قبول کرده رفته خودشم قبول میکنه با شوهرش خوب باشه و رو سرش بزاره به من و تو چه ربطی داره به خواهرمم میگم خب اگه قبول نمیکنی تغییری تو روند زندگیت بدی و شوهرت تورو ساده گیر آورده هرچی میگه میگی چشم خب چرا داری جزئیات زندگیتو به مادرم میگی و عصبی ترش میکنی خب نگو نفهمه شوهرت بده به خدا خستم کردن نمیدونم چیکار کنم میرم خونه مادرم حالم بد میشه نمیرم هم حالم بدتر میشه😭😭😭😭😭
خواهرت بعدا چوب این کارشو میخوره
راهی نداره متاسفانه ادم باید خودش بخواد تغییر کنه. دوری و دوستی پیشنهاد من ب توعه گلم
خونه خودتی؟
اگه اره ک دیگه راحتی والا
والا من قیافه خانواده ام هم می بینم افسردگی می گیرم .یاد غم و اندوه جانکاه میوفتم بی خیال و شاد خانواده منم .مادرم هم همه اش تلقین می کنه که من افسرده و‌عصبیم و وقتی بهم تلقین می کنه واقعا میشم
با خودت بگو من زندگی خودمو دارم مادرم زندگی خودشو داره خواهرم زندگی خودش داره مشکلات اونا نباید منو اذیت کنه
و اعصابتو برا اونا خراب نکن
خواهر یا مادرت الان جونشون بسته به همین زندگی و شوهرشونه
تو هم الکی حرص میخوری
اگع از بحثا ازار میبینی خودت متقاعد کن که نری
منم میرم خونه مامانم افسردگی میگیرم از غم خواهرم میگه از غم داداشم انگار من بی مشکلم چطوریاس بعضی خانواده ها نمیدونن غم چیه مشکل چیه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
