2777
2789
عنوان

تپش قلب گرفتم از حرفای عمه شوهرم

165 بازدید | 18 پست

سوال: چقدر عصبی شدم جوری که تپش قلب گرفتم

من تو شهر غریب دوتا خواهر شوهر دارم ک مجردن و مستقل زندگی میکنن خرجشونم کاملا با پدرشوهرمه سرمارم نمیرن

پدرشوهرمینام شهرستانن

اینا اصلا نمیومدنو برن اصلا ارتباط نمیگرفتن مگر بادعوت رسمی

چندبار رفتم خونشون مثلا تامامانش میومد میرفتم بعد از تو اتاق بیرون نمیومدن

مراسم خام عموشون حتی بامن ی احوال پرسی ساده نکردن ک فامیلاشون بمن کفتن اینا چشونه محلت نمیزارن؟!

گذشت من باز دعوت کردم و اوناهم بادعوت میومدنو دیگ پیداشون نمیشد رسید بحایی که من خسته شدم و دیگه دعوتشون نکردم

الان دوساله ندیدمشون

شوهرم جراحی کرد 20روز حتی زنگشم نزدن احوالشو نپرسیدن سرش نزدن اونم گذشت

من باردار شدم تبریک نگفتن

ویار شدید داشتم اینقدر ک 4کیلوکم کردم خانوادمم نبودن حتی ی زنگ نزدن حالموبپرسن توهمون شرایط انفولانزا گرفتم و بعد هم اثاث کشی یازهم نبودن

الان ک دوهفته مونده ب زایمانم عمه بزرگشون زنگ زده بخاطر من بیا اشتی کن

گفتم مگه من قهر کردم!دعوا کردم! بی احترامی کردم!

خودشون نیومدنو نرفتن من کاریشون ندارم

گفتم الانم میان بخاطر من نیست بخاطر نوه شونه اونم با برادرشون حلش کنن

از من انتظار احترام نداشته باشن

کلی اصرار ک بخاطر من کوتاه بیا🫤

چرا اونموقع من اوج حال بدیم بود همچین پادرمیونی نشدیچه ها؟!

منو چی فرض کردن؟!

بنظرتون چیکار کنم از دستسون

قضاوت كردن ممنوع  

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

ببخشید وای چقدر بی کاری که می شینی برای عمه توضیح می دی.  می گفتی مگه قهر بودیم؟؟؟؟   من کاری به کارشون ندارم سرم به زندگی خودم گرمه.  چیکار به زندگی اونها دارم.  آمدن قدمشون به چشم نیومدن هم اجباری نیست

بعدش هم دفعه اول که آمدن دیدن بچه ات مثل مهمون معمولی رفتار کن باهاشون بعد هم دیگه نه زنگ بزن نه محل بده تا برن پی زندگیشون

یعنی خدا نکنه حرف از خدا بزنی و یه عده فکر می کنند نماینده خدا رو زمین هستی و می ریزن رو سرت تا عقده هاشون خالی کنند!

بخدا نمیدونم چیکار کنم ک نیاناخه برا فضولی میان من میدونم

اصلا برات مهم نباشه بزار بیان و برن پی کارشون

یعنی خدا نکنه حرف از خدا بزنی و یه عده فکر می کنند نماینده خدا رو زمین هستی و می ریزن رو سرت تا عقده هاشون خالی کنند!

منم همینو گفتم...گفتم مگه من قهر کردم؟یا حرفی زدم ک ناراحت شدن و رفتن دیگ نیومدن؟

بگو من مشکلی ندارم 

در خونه من همیشه به روشون بازه

دلشون خواست بیان

دلشونم نخواس دیگه اصراری نیست 

من نمیتونم دم به دیقه بیفتم دنبالشون دعوتشون کنم که 


کجایی هستن اسی؟

حس میکنم یزدی هستن

ببخشید وای چقدر بی کاری که می شینی برای عمه توضیح می دی. می گفتی مگه قهر بودیم؟؟؟؟ من کاری به کار ...

این عمه خیلی خوبه فقط همین بمن سر میزد اینام از این طریق وارد شدن 

جلوش میگن وااای چقدر دلمون تنگ شده و فلان

بعد حتی نمیکنن ی پیام بمن بدن

قضاوت كردن ممنوع  
وای اصفهانیا هم یه مورد دیدم از همکارای شوهرم دقیق نمیدونم کدوم قسمت ولی هی میگه گنبدیا بدن دقیقا خا ...

خیلی بدن خیلی من خودم بختیاریم اینقدر صمیمی هستیم اومدن تو اینا روانی شدم ...ادمای سردو بی احساس و متوقع همش طلب دارن ازت

قضاوت كردن ممنوع  
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

کلافه شدم بخدا

صدf | 32 ثانیه پیش
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز