سلام خوبید من باردارم هشت ماهمه مادرم اومده خونه تکونی کنه برام شهر غریب هستم از اونورم برادرشوهرمم خونه ماست با شوهرم میرن سرکار کارشون یکیه ... برادرشوهرم و شوهرم تو حال میخوابن منو مامانم تو اتاق ...مامانمم خروپف میکنه بزای اینکه شوهرم بیدار نشه پیشش میخوابم که متکاشو ارومتکون بدم خروپفش قطع بشه..اما خیلی ناراحتم دلم بغل شوهرمو میخواد زندگی برای دوتامونم سخت شده نمیدونم چیکار کنم
خودمون گفتیم بیاد ..مامانمم تنهاست بابا ندارم منم تنها بچشم خود شوهرم گفت بیاد بمونه تا هروقت میخواد حس بدیم نداریم که مونده من هورمونام قاطی شده شبا یذره پیش مامانم میخوابم یذره دوباره میام پیش شوهرم دلم طاقت نمیاره انگار به وجود دوتاشونم نیاز دارم
مادرت بنده خدا اومده وایت خونه تکونی اونوقت تو تحمل خرو پیش رو نداری که مبادا آقایی ازخواب بیدار نشه عجب ها بابا قدر مادرتو بدون چندروز دیگه میره خونه ی خودشون توام برو تو بغل آقایی