این جریان مال ۹سال و ۵ماه و تقریبا ۱۷روز پیش هست اون تاریخ هیچوقت از ذهنم نمیره .من شرایط تحصیلی و شغلی خیلی خوبی دارم که همیشه اکثر جامعه دنبال همین شغل هستند. تعریف نباشه ظاهر و قدو ... هم اکی بود و البته هست. خب خیلی سختگیر بودم تو امر ازدواج که به کسی هم توصیه نمیکنم این دیدگاه رو یه روز یکی از دوستان مادرم من رو دید و بنده خدا از جهت نیت خیر خواست من رو به کسی معرفی کنه که به اصطلاح هم کفو من باشه من هم با اینکه اصلااااااا معرفی رو قبول نداشتم و قبل این آقا هم کلی مورد داشتم که اصلا اعتنا نمیکردم چون درسام سنگین بود و خب کلا کسی هم تا اون موقع به دلم نشسته بود.
چون که اون آقا رشته مشابه به خودم داشت رو قبول کردم که من رو معرفی کنند و خب وقتی که اومدن خیلی خلاصه میگم که هم من و هم ایشون بسیار بسیار هم رو پسندیده بودیم
خب
هست کسی یا الکی تایپ میکنم؟
؟؟ پزشکی؟؟
بگوو
یکی لایکم کنه
خلاصه من براس اولین بار از یکی خوشم اومده بود یک هفته گذشت و دیدم نه خبری نشد خانوادش تماسی نگرفتند سعی کردم بیخیال بشم که یه روز که من خونه نبودم گویا تماس گرفته بودن و گفته بودن که میخوان برای بله برون بیان!
بنده خدا مادرم مونده بود چی بگه گفته بود که خب بهتره یه صحبت تلفنی هم باهم داشته باشند و شما برای آخر هفته تشریف بیارید
🧚♀️
ادامه
من دیدم که خب چندروز گذشت و خبری نشد وای بچه ها نگم براتون از حال و روز بدم با خودم میگفتم من دیگه نمیتونم از کسی خوشم بیاد دیگه خوشبختی برام تموم شد .من یک جلسه سه ساعته ایشون رو دیدم ولی انگار سالها بود میشناختمش
ببینید من چقدر بی تاب بودم که مادرم به دوستش جریان رو گفت اون بنده خدا هم تماس گرفت و خانوادش گفتند فلانی فقط یک سر اومده خونه و رفته و هیچ حرفی به ما نزده .!
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
