به منم زنگ زد گفت منم پشت تلفن بغضم ترکید وقتی تصور کردم چجوری فوت کرده.
سیزده بدر امسال شوهرش فوت کرد هنوز سالش نشده. خانواده شوهرش از ابجیم و بچش خوششون نمیاد حتی یبار گفتن این بچه حروم..... . خلاصه تو این یسال نه زنگی نه هیچی نه یه هزار تومن کمکی به نوه خودشون. خلاصه خواهرشوهر بزرگش امروز زنگ میزنه میخوام بیام دیدن بچه آبجیمم خوشحال میشه میگه حتما عیدی یچیزی میخواد بیاره یا بچه رو ببره خرید عید میگه امروز اومد فقط دوتا بیسکوییت دستش بود دیگه هیچی . میگه چایی واسش ریخته بودم یهو گوشیشو درآورد عکس شوهر خواهرمو نشون داد لحظه ی فوتش. ابجیم میگه یلحظه جیگرم سوخت جنازه افتاده بود تو جوب و همه جاش سیاه شده بود و آبجیش دستشو گذاشته بود زیر سرش عکس گرفته بود. از اونموقع خواهرم حالش بدِ همش گریه میکنه میگه بیچاره رو توخونه راه ندادن یماه تو خیابونا لود اون سالم عیدی هرشب میبارید و سرد میشد آخرم تو جوب جون داد😔
سالگردش نزدیکه میشه با دلای پاکتون واسه شادی روحش و آرامش دل خواهرم و بچش یه صلوات بفرستید. خدا امواتتون رو بیامرزه الهی