با خواهرم ۵ سال تفاوت سنی داریم دوتامون متاهلیم خواهرم ی بچه هم داره
مامانم عجیب تفاوت میذاره بینمون گاهی وقتا خیلی دلم میگیره از کاراش و حالم بد میشه
دیشب رفتیم همینطوری بیرون خواهرم گفت بریم لباسای چندتا مغازه رو ببینیم لباس عیدم خودش خریده منم که نمیخاستم بخرم کلا مامانم فقط نخریده بود مامانم خودش هیچی پسند نکرد خواهرم یه کت خوشش اومد مامانم اصرار که بخرش خوشت میاد خواهرمم خرید بعد میخاست حساب کنه مامانم گفت نه من کارتمو میدم و کلا ۸ تومن کارتش بود خودش هیچی نخرید ولی برا اون خرید حتی یه تعارف الکی به من نکرد که حالا تو هم چیزی میخای یا نه حالا این بماند
یه مدت پیش هم بابام از جایی که برنج میخره خیلی خوبه گفتم یه کیسه برنجم برا ما بخره بابام خودش حرف نزد اصلا یادش نبود مامانم گفت آره بابات برنج خریده فلان قیمت که پولشو زدم ب کارتش
از طرفی هم شوهرم بخاطر کارش از ۲۸ ام میره تا ۵ ام نیستش خواهرم اینام برنامه دارن که برن شیراز سال تحویلو اونجا باشن میدونه منم تنهام بابام و مامانمم میرن باهاشون منم گفتم منم میام پس گفت تو دیگه با فلانی بیا یعنی داداشم حالا اونم مجرده اصلا نمیخاد با اونا بره شیراز حالا شوهرمم فک میکنه من تنها نیستم قراره با اینا برم
کلا دلم میگیره از رفتار خونوادم خیلی تنهام