آنقدر دلم شکسته که حد نداره، رفتم دکتر زنان به خاطر نازایی و تخمدان کم و ... همینجوریش حالم بد بود، اومدم پایین مطبش داروخانه که داروها رو بگیرم بعد دیدم مبلغ شده 3700..... اصلا تصور نمیکردم مبلغش این بشه، یه پلاستیک دارو و امپول بود، گفتم خانم دوباره حساب کنید باز همون شد، خانمه هم تند تند میگفت زود باش بقیه منتظرن، من فاکتور زدم و ...
حالا خودمم شاغل هستم اما دستم خالی بود، زنگ زدم شوهرم خاموش بود بابام هم میدونستم الان خیلی مشکل مالی داره، خانمه هم یه ریز میگفت از اول فکر پولش و میکردی بعد میومدی داروخونه جلوی همه.....
برا اولین بار تو زندگیم سر پول تحقیر شدم و دیگه اومدم از داروخونه بیرون نتونستم تحمل کنم گریه کردم کنار خیابون😔😔😔 هم استرس حرفای دکتر از قبلش روم بود هم بی ملاحظه بودن دختره تو داروخونه