2777
2789

سلام بچه ها


یه خاطره پدرم برام گفته واقعا ترسناک


اگه میترسید نخونید چون اگه خوندید دیگه نمیتونی فراموش کنید


تاکید میکنم اگه میترسی نخون


از زبون پدرم میگم


خونمون اهواز بود و هست )


کارم بیرون اهواز بود


و شیفت شب بودم


برای اینکه برم سر کارم باید از یه سحرا کاملا تاریک گذر


میکردم


صبح بلد شدم صبحونه خوردم و راهی شدم


نصف راه رو رفته بودم با ماشین


بین راه یه پیر زنی رو دیدم


تعجب کردم که این خانوم این وقت شب اینجا چیکار میکنه


داشتم رد میشدم که دیدم دست تکون داد به علامت وایستا


منم وایستادم بدون اینکه چیزی بگه سوار شد


منم حرکت کردم حدود ۲۰ دقیقه تو ماشین داشتیم میرفتیم


که دوباره با علامت دست


بهم فهموند که میخاد پیاده بشه منم وایستادم


دیدم پاهاش هم داره خشکم زد تا پیاده شد سریع با گاز از


اون مکان درو شدم ولی هنوز تموم نشده )


داشتم به این پیر زنه فک میکردم که به روستا عاموم رسیدم .


عاموم رو دیدم


که مشغول هیزوم جمع کردنه

دیدم پاهاش هم داره خشکم زد تا پیاده شد سریع با گاز از


اون مکان درو شدم ولی هنوز تموم نشده )


داشتم به این پیر زنه فک میکردم که به روستا عاموم رسیدم عاموم رو دیدم


که مشغول هیزوم جمع کردنه


سلام احوال پرسی کردیم


گفتم بزار برسونمت گفت باشه


هیزومارو گذاشت پشت ماشین و خودش جلو نشت


گفتم عامو داشتم میومدم یه جن دیدم که مثل یه پیر زن شده بود و پاهاش سم داشت


من عاموم با لبخند ترسناک پاشو نشونم داد گفت مثل مال


آره درست فکر میکنی اون عاموم نبود جن بود


همونجا بیهوش شدم و وقتی بیدار شدم


گفتن ماشینو چپ کرده بودی .......


دیگه هیچ وقت از اون راه تنها نرفتم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792