2777
2789
عنوان

نویسنده ها لطفا بیاید

269 بازدید | 54 پست

بچه ها من رمان مینویسم


ولی الان باید فوری یه چیزی بنویسم 


قراره یه داستان کوتاه درمورد یکی تز شهر های ایران بنویسیم گروهی هست


گروه من هم که خدارشکر همه نویسنده هستند 


بعد قرار شد کل داستان رو من بنویسم 

میخوام درمورد مردی بنویسم که همه ی اطرافیانش مردند

و این نویسنده هست

سفر میکنه به کیش

اسم مرده هم فراز هست

و وقتی داشت درمورد کشتی یونانی به نوعی که خودش مینویسه داستانش رو می نوشت 

خانمی رو میبینه مه داره از کشتی یونانی نقاشی میکنه 

و اینها با هم دوست میشن و اینا


بعد مرده میاد وقتی مه کتابش تموم شد میاد نقاشی هایی رو که خانمه نوشته رو توی کتابش میگذره و چاپش میکنه

و کتابش انقدری معروف میشه


بعد این دو باهم دیگه ازدواج می‌کنند و صاحب فرزند میشن 

ایده ام اینه❤️


خوبه؟

خیلی کلیشه ای نیست؟

بچه ها اگر علاقه به زبان دارید و میخواید حرفه ای یاد بگیرید در ایتا کانال دارم‌ ممنون‌ میشم حمایت کنید. بهم بگید بهتون لینکشو بدم.   سوالات تکراری که دیدم و جواب های مشترک:❣️اول: اعتماد به نفس و عزت نفس داشته باشید‌. ❣️دوم: اونقدری که فکر می‌کنید آدما به شما اهمیت نمیدن و اصلا به شما فکر نمیکنن پس بیخیال. ❣️سوم: وابسته نباشید مخصوصا احساسی‌. ❣️چهارم: چرا اینقدر دهن به دهن آدما میزارید؟؟ بی اهمیت باشید هرچی گفتن بگو اوکی تو درست میگی. ❣️پنجم: نصیحت به از خودم کوچکتر اینکه بیشتر کتاب بخون و تلاش کن و تنبل نباش و رو خودت سرمایه گذاری کن. زبان و کامپیوتر و مهارت های مختلف یاد بگیر. ❣️ششم: ولله پسرا ارزشی ندارن که بهشون وابسته شید و گریه کنید و حرص بخورید. هیچ آدمی از اینکه دوست پسرش ولش کرده نمرده . ❣️هفتم: اگر کسی مسخرت میکنه اصلا حساس نشو و بی اهمیت باش و باهاش بخند یا زل بزن تو چشماش و هیچی نگو اگر ناراحت بشی و جواب بدی اونم خوشش میاد و هی اذیتت میکنه.❣️هشتم: اسم دختر: ترنم، بهار، دُرین، دلارام، تیارا، تارا، نفیسه، ارام. اسم پسر: نریمان، شروین، دانیال، بنیامین، کارن، عماد، نوید. ❣️نهم: آدما همه اسکلت هستن با یه گوشت روش پس فرزندم شل کن.

تیکه اول داستانم:

فراز در نور کم‌رمق صبحگاهی، شبیه به عقابی که برای شکار از آسمان برفی پایین می‌آید، چمدان‌اش را از کف زمین برداشت. صدای قدم‌هایش در راهروی قدیمی خانه مثل طنین ضربان قلبی بود که آرام‌آرام تندتر می‌شد. دیوارهای زردرنگ خانه به مانند برگ‌های پاییزی در نور کم‌رنگ خورشید می‌درخشیدند. او تصمیم گرفته بود به کیش سفر کند، جزیره‌ای که همچون گوهری درخشنده در دل دریای خلیج فارس می‌تابید و مثل رؤیایی بود که در مه صبحگاهی پنهان شده است."

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

فراز نگاه دیگری به خانه انداخت. با هر قدمی که برمی‌داشت، انگار که سنگینی خاطرات گذشته بر دوشش افزوده می‌شد. بوی چای تازه و نان گرم هنوز در هوای خانه پیچیده بود و صدای پرندگان که در باغچه کوچک پشت خانه آواز می‌خواندند، همچون نغمه‌ای از بهشت بود.

چمدان را کنار در گذاشت و به اتاق قدیمی پدرش رفت. اتاقی که دیوارهای آن با عکس‌های قدیمی و قاب‌های چوبی تزئین شده بود. قاب‌های قدیمی که همچون نگهبانانی خاموش، داستان‌های زیادی از نسل‌های گذشته در سینه داشتند. نگاهی به عکس پدربزرگش انداخت، مردی که با دست‌های سخت و نگاه مهربان‌اش، همیشه الگوی او بود.

پشت میز چوبی نشسته و دفترچه خاطرات قدیمی را باز کرد. صفحاتی که با دقت و عشق نوشته شده بودند، پر از داستان‌های زندگی و تجربه‌های ارزشمند بود. فراز دستش را به روی نوشته‌ها کشید و حس کرد که از درون آن کلمات، روح پدربزرگش او را دعوت به ادامه دادن این سفر می‌کند.

در همین حال، صدای اذان صبح از مسجد کوچک محله بلند شد. صدایی که همیشه او را به یاد دعاهای مادرش می‌انداخت. اشک در چشمانش جمع شد، اما لبخندی زد. می‌دانست که این سفر، آغاز راهی جدید است. راهی که او را به کیش می‌برد، جایی که به دنبال آرامش و جواب‌های زندگی‌اش خواهد بود.

با تصمیمی محکم، چمدان را برداشت و از خانه بیرون آمد. نور خورشید به آرامی از پشت کوه‌ها سر می‌زد و آسمان را به رنگ طلایی در می‌آورد. صدای طبیعت و نسیم خنکی که از سمت دریا می‌وزید، به او امید و انگیزه‌ای تازه می‌بخشید.

در حالی که به سمت بندر می‌رفت، حس کرد که هر قدمش او را به هدف نزدیک‌تر می‌کند. فراز در دل خود قول داد که این سفر را به بهترین شکل ممکن انجام دهد و با دستاوردهای جدید و تجربیات گرانبها بازگردد. به یاد آورد که زندگی، همچون سفری است که باید با شجاعت و امید به پیش رفت.

تیکه اول داستانم:فراز در نور کم‌رمق صبحگاهی، شبیه به عقابی که برای شکار از آسمان برفی پایین می‌آید، ...

منم نویسندگی رو خیلی دوست دارم و گاهی مینویسم بنظرم نقطه ضعفه بعضی از رمانها تشبیهای زیادشونه که خواننده رو از اصل داستان دور می‌کنه 

‏از چه به خود میبالد؟انسان که لقاحش یک اشتباه،ولادتش یک رنج،و زندگی اش یک ملال است‌و محکوم به مرگ می باشد!

منم نویسندگی رو خیلی دوست دارم و گاهی مینویسم بنظرم نقطه ضعفه بعضی از رمانها تشبیهای زیادشونه که خوا ...

الان این رمان نیست


داستانی برای مدرسه ام هست


تاحالا کتاب چاپ کردی؟ 

من ۱۰ تا چاپ کردم❤️❤️


الان این رمان نیستداستانی برای مدرسه ام هستتاحالا کتاب چاپ کردی؟ من ۱۰ تا چاپ کردم❤️❤️

داستانه دیگه

نه عزیزم مینویسم پاک میکنم

‏از چه به خود میبالد؟انسان که لقاحش یک اشتباه،ولادتش یک رنج،و زندگی اش یک ملال است‌و محکوم به مرگ می باشد!

خوندی متن رو؟

بله عزیزم به نظرم خیلی کلیشه ای بود

همه داستانا کلماتش و چیدمانش همینا هستن

داستان هم که مثل هموناست و این اونو میبینه عاشقش میشه ازدواج میکنن هیچ جذابیتی نداره

سفر کردن خیلی ایده خوبیه ولی به شرطی که متن خوب و داستان بهتر پشتش باشه

بچه ها اگر علاقه به زبان دارید و میخواید حرفه ای یاد بگیرید در ایتا کانال دارم‌ ممنون‌ میشم حمایت کنید. بهم بگید بهتون لینکشو بدم.   سوالات تکراری که دیدم و جواب های مشترک:❣️اول: اعتماد به نفس و عزت نفس داشته باشید‌. ❣️دوم: اونقدری که فکر می‌کنید آدما به شما اهمیت نمیدن و اصلا به شما فکر نمیکنن پس بیخیال. ❣️سوم: وابسته نباشید مخصوصا احساسی‌. ❣️چهارم: چرا اینقدر دهن به دهن آدما میزارید؟؟ بی اهمیت باشید هرچی گفتن بگو اوکی تو درست میگی. ❣️پنجم: نصیحت به از خودم کوچکتر اینکه بیشتر کتاب بخون و تلاش کن و تنبل نباش و رو خودت سرمایه گذاری کن. زبان و کامپیوتر و مهارت های مختلف یاد بگیر. ❣️ششم: ولله پسرا ارزشی ندارن که بهشون وابسته شید و گریه کنید و حرص بخورید. هیچ آدمی از اینکه دوست پسرش ولش کرده نمرده . ❣️هفتم: اگر کسی مسخرت میکنه اصلا حساس نشو و بی اهمیت باش و باهاش بخند یا زل بزن تو چشماش و هیچی نگو اگر ناراحت بشی و جواب بدی اونم خوشش میاد و هی اذیتت میکنه.❣️هشتم: اسم دختر: ترنم، بهار، دُرین، دلارام، تیارا، تارا، نفیسه، ارام. اسم پسر: نریمان، شروین، دانیال، بنیامین، کارن، عماد، نوید. ❣️نهم: آدما همه اسکلت هستن با یه گوشت روش پس فرزندم شل کن.
تیکه اول داستانم:فراز در نور کم‌رمق صبحگاهی، شبیه به عقابی که برای شکار از آسمان برفی پایین می‌آید، ...


فراز در‌‌ نور کم‌رمق صبحگاهی، شبیه به عقابی که برای شکار از آسمان برفی به سوی پایین بال گشوده از پله ها پایین می آید

و چمدان قهوه ای رنگش را از روی زمین برمی‌دارد.

و اینکه توی این چند خط دو بار کلمه صبحگاهی رو به کار بردی 

برای آخر جمله ت یک تشبیه بهتر پیدا کن.

صرفا نظرم بود با احترام.

بقیه ش قشنگ بود

 در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت

متنی که پایینش نوشتم رو خوندی؟❤️

بله

که صدای اذان میاد منو یاد مادرم میندازه

همه داستانا سوم شخصه و این جمله را داره

تصمیم محکمی گرفت که بره کیش؟ خب مگه چه تصمیم خاصی گرفته که محکم باشه؟

میدونی منظورم چیه؟ مثلا یه کتاب مثل جین ایر بخون ببین چه نثر قوی داره (زبان اصلی) داستانش با همه این عشق و عاشقی ها فرق میکنه 

یا مثلا کتاب بابا لنگ دراز یه نوع داستان جدید به سبک نامه را داره

از تکرار خارج شو

بچه ها اگر علاقه به زبان دارید و میخواید حرفه ای یاد بگیرید در ایتا کانال دارم‌ ممنون‌ میشم حمایت کنید. بهم بگید بهتون لینکشو بدم.   سوالات تکراری که دیدم و جواب های مشترک:❣️اول: اعتماد به نفس و عزت نفس داشته باشید‌. ❣️دوم: اونقدری که فکر می‌کنید آدما به شما اهمیت نمیدن و اصلا به شما فکر نمیکنن پس بیخیال. ❣️سوم: وابسته نباشید مخصوصا احساسی‌. ❣️چهارم: چرا اینقدر دهن به دهن آدما میزارید؟؟ بی اهمیت باشید هرچی گفتن بگو اوکی تو درست میگی. ❣️پنجم: نصیحت به از خودم کوچکتر اینکه بیشتر کتاب بخون و تلاش کن و تنبل نباش و رو خودت سرمایه گذاری کن. زبان و کامپیوتر و مهارت های مختلف یاد بگیر. ❣️ششم: ولله پسرا ارزشی ندارن که بهشون وابسته شید و گریه کنید و حرص بخورید. هیچ آدمی از اینکه دوست پسرش ولش کرده نمرده . ❣️هفتم: اگر کسی مسخرت میکنه اصلا حساس نشو و بی اهمیت باش و باهاش بخند یا زل بزن تو چشماش و هیچی نگو اگر ناراحت بشی و جواب بدی اونم خوشش میاد و هی اذیتت میکنه.❣️هشتم: اسم دختر: ترنم، بهار، دُرین، دلارام، تیارا، تارا، نفیسه، ارام. اسم پسر: نریمان، شروین، دانیال، بنیامین، کارن، عماد، نوید. ❣️نهم: آدما همه اسکلت هستن با یه گوشت روش پس فرزندم شل کن.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792