2777
2789

خانما مامانم مریض شده و تو این دوران خیلی با حرفاش دلمو میشکونه

من عصر از دانشگاه اومدم و روزه بودم 

جایی کار داشتم اما بعد دانشگاه بلافاصله اومدم خونه کمک مامانم یه تیکه تمیزکاری کنم

با یه چیز حاضری افطار کردم و یه خورده پیش مامانم نشستم صحبت کردیم بعد گفتم یه ساعت بخوابم بعد پاشم کارا رو بکنم 

اما خوابم برد ، یه ساعت پیش صدام کرد و گفت چرا بیدار نشدی کارا رو بکنی و تنبلی و یه خورده حرف دیگه

حالا من ساعت نه و نیم تازه خوابیده بودم 

خیلی دلم شکسته چقدر بعضی وقتا زندگی سخت میشه😔

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

زندگی منم دوران کنکور سخت بود مخصوصا از طرف مامانم که می‌گفت اگه پزشکی دولتی قبول نشی دختر من نیستی

آخرشم نه دولتی قبول شدم نه دکتر شدم 

رفتم رشته مورد علاقه خودم کامپیوتر 

و دیگه خودم به مامانم میگم لطفا از من توقعی نداشته باش 

خب خودت میگی مریض شده

یوقت فشارعصبی اینا باعث میشه ادما حرفی بزنن ک نباید بزنن

منم شوهرم یوقت عصبی میشه یه حرفا میزنع من میمونم

بعد میگم بهش، میگه نه من نگفتم، یا میگه تو عصبانیت حرفامو جمع نکن بعدا سواستفاده کنی چون اون لحظه نمیفهمم چی میگم

ولی خب دلم میشکنه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز