سلام
۷ ساله ازدواج کردم
وقتی که داشتیم زندگیمونو شروع میکردیم همسرم هیچ حمایت مالیای نداشت و دستش هم خالی بود
۳۰ میلیون توی سال ۹۶ داشت که میخواست مسکن ملی بخره من نزاشتم و گفتم وایسا یکم جمع کنیم ویلایی بخریم ، همون زمان پدرشوهرم داشت توی بهترین جای شهرمون خونه میخرید و ۳۰ میلیون کم داشت ، شوهرمم بدون مشورت با من پول رو داد به اونا تا شریک توی خونشون بشه
پدرشوهرمم پول رو گرفت ولی دریغ از یک دست نوشته که من از پسرم پول گرفتم
دیگه پول واسه خرید جهیزیه هم نداشت شوهرم ، بخاطر همون چوبی که با اونا بود ما دست دوم از خونهی مادرشوهرم آوردیم و زندگی رو شروع کردیم شوهرمم همون موقع قول داد که ۵ سال بعد همه چی رو واسم میخره
چون دست شوهرمم خالی بود من هیچ طلایی ازش نخواستم ولی از خونهی بابام ۵۰ گرم طلا آوردم که توی این سالها همش خرج بیماری همسرم و ورشکستگیش بخاطر کلاهبرداری برادرشوهرم شد ، هر حقوقی هم که میگرفت جمع میکردیم بدهیهای کلاهبرداری برادرشوهرم رو میدادیم
خانواده شوهرمم هیچی کمکی نکردن
تا اینکه این اواخر یه پولی اومد دست همسرم و گفت به جبران این زحماتت توی این سالها که هیچی ازم نخواستی بریم واست سرویس چوب بخریم ، مام رفتیم ۱۰۰ میلیون دادیم به مبل و کنسول و میز تیوی و...
با ذوق و شوق مادرشوهرم رو دعوت کردم که بیا ببین پسرت تونست به قولش وفا کنه
آقا اینا اومدن خونه رو دیدن رنگشون پرید منو فوش میدادن که تو بی لیاقتی اگر وسیله میخواستی همون موقع زبون باز میکردی میگفتی تو بی عرضه ای توی این سالها هر چی طلا داشتی خرج کردی و تو پسرمون بدبخت کردی نزاشتی خونه بخره و هر چی فکرشو بکنید جلو خواهرشوهرام و داماداشون بهم گفت
سلیقه امم خیلی مسخره کردن که ببین به چی پول داده و خاک تو سرم با این سلیقه
خلاصه که واقعا دلم شکسته
۷ ساله هیچی نگفتم
نگفتم حمایت کنید این گند برادرشوهرم رو جمع کنید
همه جوره پشت مریضی شوهرم و بدهیهاش بودم
طلاهای خونهی بابام رو بخاطر پسرشون فروختم
حالا این شده دستمزدم
شوهرم خیلی عاقله بعد اون شب اونم مثل من دلش از خانوادهاش شکسته
ولی اصلا نمیتونم فراموش کنم
همش تو استرسم
به وسیله هام نگاه میکنم حرفاشون میاد جلو چشمم
توی این سالها فقط ۲۰۰ میلیون خرج دوا و دکتر همسرم کردیم ، ۳۰۰ میلیون بدهی برادرشوهرم رو دادیم ، هیچی نخریدم نپوشیدم تا فشار روی همسرم نباشه این شد دستمزد من