دوستان میخوام اگه میشه راهنماییم کنید من خیلی سادم راحت شوهرم منو روانگشتت میچرخونه ۶ سال پیش عقد کردیم ۹ماه بعدش عروسی کردیم دوران عقد خوبی داشتیم مشکلی نداشتم.عروسی کردم اومدم تو مجتمعی که با دوتاجاریامو مادر شوهرم توش بودن .شوهرم به طور سختگیرانه ای بددل بود نمیذاشت جایی برم همه رابطه هام با دوستام قطع کرد فقط خونه مامانم میرفتم نه کلاسی نه ادامه تحصیلی خودشم که صبح میرفت شب میومد با دعوا با محبت درست نشد تا جایی که میخواستم جدا شم ولی نمیتونستم از ابروم میترسیدم تو این ۵ سال ۶بار اسباب کشی کردم جوری که انگار وظیفمه من بعداز ۳ سال از عروسیم گذشت تازه فهمیدم شوهرم گول برادر شو خورده یه چیزیرو امضا کرده بدون اجازه من تو دوران عقدکه الان ۲ساله دادگاهیشون میکنن بیچاره شوهرم بیگناه بود ولی چون اون امضا کرده بود مام گرفتار شدیم بگذریم که چیا به سرمون نیومد اعصابامون خورد برو بیا دادگاه تو این حین ۲تا دختر اوردم که دومی ناخاسته بود.الان از وقتی که اینجوری شده هرچی من میگم رو حرفم حرف نمیزنه هرچی من میگم همونه تازه الان بعداز ۵سال میرم استخر برای روحیم میرم کلاس زبان .از ترس اینکه جدا نشم ازش‌اینم بگم دوسش دارم ولی خیلی خودخواهه همش بهم میگه تو باید خونه بابات هرکاری میکردی نه خونه شوهر میگه تو بچه داریتو کن من مالیم تامینت میکنم خیلیم کم اهل ابراز علاقست فقط تو رابطه.بچه ها واسش ۱ سال بریدن زندانی و جریمه نقدی ولی باید بازم اعتراًض بزنن که شاید زندانش برداشته شه.خودشو عقل کل میدونه خیلی ناراحتم از برادرشوهرم از وقتی فهمیدم باهاشون قهرم.خیلی داغونم اصلا تو هیچی منو ادم حساب نمیکنه فقط باسیاست میتازونه حرف مادرش روش خیلی تاثیر داره.....من با هیچکس دردودل نکردم حتی مادرمم نمیدونه همه فکر میکنن من خیلی خوشبختم ولی ...
اینم بگم مالی مشکلی ندارم خداروشکر .دلم واسه دوتا دخترام میسوزه چه جوری دوریه شوهرمو تحمل کنن
عزیزدلم حرص نخور مردا همشون فکر میکنن عقل کل هستن ومادرشون واسون یه بت بزرگه مگه خلافش ثابت بشه
الان شوهرتو دوس داری یا نه؟من نفهمیدم
نمیتونه زندانیشو بخره؟؟
یه غم سنگینی رودلمه همش احساس میکنم داره خرم میکنه که بعد این جریانات دوباره بشه همون ادمی که بود
عزیزم ناراحت شدم انشاالله که بعد از اعتراض زندانو بردارن یا لااقل خیلی کم ببرن.
خواهرانه بهت میگم همونطور که تاحالا به کسی نگفتی بازم نگو صددرصد اینطوری بهتره.
قوی باش ویه کاری کن که دخترات کمتر غصه بخورن
تو هر کاری یه حکمتی هست.شاید این زندان رفتن روی رفتار شوهرت تاثیر بذاره و دیگه بدون مشورت شما کاری نکنه.یا برعکس .فک کن تنبیه نشه دوماه دیگه میخواد پای یه اشتباه بزرگتر رو امضا کنه.
اصلا خودتو نباز .حتی تاروز دادگاه هم هی نشین غصه بخور
فک نکن طلاق بگیری زندگی گل و بلبل میشه ها
اگه الان مهربون شده که خوبه دیگه اخلاقش عوض شده شاید پشیمون شده لیسانس حسابداریم خیلی خوبه واسه چی میخواستی دیپلم باشی؟ تو اول از همه باید خودت خودتو قبول داشته باشی خودتو دوس داشته باشی به خودت احترام بزاری
عزیزم این جریان واسش خیلی خوب شد اینکه به کسی اعتماد نکنه یه ذره قدبازیاشو بزاره کنار بامن مشورت کنه تو کارا ولی چه فایده اون بدون اینکه به من بگه اینکارو کرد انگار من نبودم همش دلداریش میدم سکته نکنه خدایی نکرده ولی ته دلم خیلی ناراحتم ازش خیلی
دوست دارم تو این جریان سواستفاده کنم یکم از غصه هام کم کنم چه جوری تلافیه کاراشو کنم اون اگه الان جای من بود پدرمو در اورده بود ولی من نمیتونم بلد نیستم ....
