ینی دقیقا ۲،۳ دقیقه بعد
ی جوری که انگار به در بگن دیوار بشنوه به راننده میگفت اره حاج اقا روزگار بدی شده انقدر عطرای غلیظ اومده مد شده میزنن به خودشون از راه به در میکنن بقیه رو تور پهن میکنن یکی هم نیست بهشون بگه نکنید اخر و عاقبت نداره
تا وقتی برسم سرم تو یقم بود بخدا هم خجالت کشیدم هم معذب شدم
اخه من اصلا بیرون که میرم نمیتونم حتی درست حرف بزنم و خیلی خجالتی ام چرا باید تور پهن کنم و کسی رو از راه بدر کنم
ار وقتی اومدم خونه دلم گرفته....سر یه عطر زدن اینجوری راجبم حرف بزنن :)
....فقط میزنم که بوی عرق نگیرم بدم میاد وگرنه قصد دیگه ای ندارم
خیلی دلم شکست بچه ها🙂💔