خونمون آپارتمان هستش واحد بغلی ها همه خونه هستن ۲ سال مشکل داریم میخوایم جدا بشیم دیگه خسته شدم ،تا دیشب که کتکم زد بدجور لبمو پاره کرد کتکم زد منم از ترسم بیرونش کردم کلید خونرو ازش گرفتم از دیشب ساعت ۱۰ شب که رفته تا الان اصلا خبری ازش نیست هرشبم مست میومد خونه اینجا ام که هستیم خونه پدرم هستش موقت داده بود ببینیم داخلش،خیلی راحتم که نیستش فقط میترسم برای خوابیدن اینک بگم طبقه دوم هستیم نگهبانی داریم ولی با این خال بازم میترسم نه از شوهرم از دزد همین نگهبان ساختمون میکم نکنه ببینه شوهرم ۲ شب خونه نمیاد بلایی سرم بیاره ولی بگم همچین ادمی نیست زن بچش تو پارکینگ زندگی میکنن مادر ددرمم نمیتونم بیان پیشم چون مادرم سرماخورده حالش بده بهش گفتم گفت خونه خودم راحتم
تونستی بیرونش کنی نتونستی بزنیش؟
یجور‌میزدی تو سرش صدا سگ بده
درا رو قفل کن عزیزم بخواب خبری نیس
هیچی نمیشه در و قفل کن بخواب
سر چی حالا دعوا کردید؟
یک آیت الکرسی بخون و به خودت بدم
در رو هم قفل کن
هیچکسی به اندازه اون شوهر نامردی که داری ترسناک نیست
مبل بکش جلوی در خونه
فقط همین به ذهنم رسید
نگران نباش خدا پشت و پناهت باشه عزیزم
کلیدی چیزی که نگهبانی نداره عزیزم در و قفل کن به چیزی فکر نکن بگیر بخواب
در قفل کن بخواب
کلیدو بذار رو در بمونه
ن بابا کسی نمیاد در قفل کن بخواب
منم تنهام و هی ب دور برم نگا میکنم ولی ب قول شوهرم هیچی نیس تخت بخاب
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
